Wednesday 31 August 2011

دریاچه ارومیه : برای آنها که از خشک شدن با ارزش ترین دریاچه داخلی کشورشون بی خبرند.






حالا که خلیج فارس در گوگل به همت شما تغیر اسم داد بهتر بدونید که دریاچه ارومیه با وجود داشتن ویژگی های زیر در حال خشک شدن ... 1) دریاچه ارومیه «دومين درياچه شور جهان»، «بزرگترين زيستگاه طبيعي آرتميا»، «بيستمين درياچه بزرگ جهان»، «شورترين درياچه جهان كه حيات در آن جريان دارد» و«بزرگترين درياچه داخلي ايران» 2) دریاچه ارومیه دریاچه ای است که در طول تاریخ حتی یک نفر را هم راغرق نکرده، چرا که اگر شنا هم بلد نباشید به سادگی می توانید روی آب شناور بمانید. 3)  دریاچه ارومیه بزرگترين زيستگاه طبيعي آرتميا در جهان است (موجودي زنده که غذاي ماهي خاويار است) را دارد و قيمت آن تقريبا با ماهي خاويار برابری می کنه. با این وجودحتی در صورتی که بعدها هم دریاچه احیا شود دیگر اثری از این موجود نخواهد بود. 4)این دریاچه شورترين درياچه جهان كه حيات در آن جريان دارد. 5)تحقیقات نشان داده است که خواص طبي و درماني لجن و نمک درياچه اروميه بسيار شبيه با خواص نمک و لجن درياچه بحرالميت اردن است که کشورهاي خارجي بويژه فرانسه، انگليس و آلمان استفاده فراواني از آن مي کنند. لجن دریاچه ارومیه قابلیت چشمگیری در کاهش و تسکین درد داره و می توان از آن برای تهيه محصولات بهداشتي و آرايشي و همچنين احداث کلينيک هاي درماني استفاده کرد. 6) لجن دریاچه ارومیه قابلیت درمان و نیز جلوگیری از پیشروی بیمارهای پوستی را دارد
اما کاش با خشک شدن این دریاچه با ارزش که می توانست به منبعی برای جذب توریست و کمک به اقتصاد کشور تبدیل بشه فقط از موهبتی مجانی که در اختیارمان قرار داده شده بود بی بهره می شدیم اما خشک شدن آن علاوه بر از دست دادن مواهبش پیامدهای زیر را به دنبال خواهد داشت ...... 1) زیستگاه بی نظیر اطراف دریاچه از حیات خالی خواهد شد. 2) گرد و غبار نمک دریاچه که بسیار خطرناک تر از گردو غبار خاک است  ایران و کشورهای همسایه اش را تهدید خواهد کرد چراکه با وزش کمترین بادی ذرات نمک بلند خواهند شد. هرچند شاید گرفتن گرد نمک تفاوتی با گرفتن گرد خاک نداشته باشه ولی تصور کنیدبجای خاک نمک تو چشمتون بره.... 3)  نمک دریاچه خشک شده افزون بر به خطر انداختن سلامت جسمي و تنفسي،موجب از بين بردن زمين‌هاي کشاورزي هم خواهد شد. این نمک زمین های کشاورزی دست کم سه استان را از بین خواهد برد در حالی که این سه استان از شاهرگ های کشاورزی کشور محسوب می شوند تبدیل به گونه ای از بیابان خواهند شد. درحالی که می توان با 1. پمپاژ بخشی از آب سدهای اطراف که در مسیر رودهای جاری دریاچه زده شده است 2. تزریق آب از دریای خزر و رود ارس 3. بارور نمودن ابرها و ایجاد ابرهای باران زا و باران های مصنوعی جلوی این فاجعه جغرافیایی گرفت.   شما که چندین بار برای تغیر نام خلیجتون اقدام کردید فکر نمی کنید باید آستین بالا بزنید تا از خشک شدن با ارزش ترین دریاچه کشورتون جلوگیری کنید
به امید آن که بتونیم در کتاب های جغرافیایی فرزندانمون همچنان اسم دریاچه ارومیه رو به عنوان بزرگترین دریاچه داخلی کشور ببینیم.




اینجا زمانی زیر آب بود!



دریاچه‌ای که به شوره‌زار تبدیل می‌شود







توده های نمک



احتمالا، آخرین آرتمیاهای زنده



غروبی غم انگیز



شوره زارهای جدید



سرنوشت ارومیا آرتمیا گونه‌ای منحصر به فرد ار موجودات زنده که اکنون مرده‌اند






مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday 25 August 2011

مصاحبه با فرزند دکترعبدالرضا سود بخش

فرزند دکتر عبدالرضا سودبخش در مصاحبه با "روز" اعلام کرد این استاد دانشگاه را چون حاضر به گواهی دروغ درباره بازداشت شدگان کهریزک نشده بود ترور کردند.
بهرنگ سودبخش به "روز" گفت که از پدرش خواسته بودند بنویسد قربانیان کهریزک بر اثر بیماری مننژیت فوت کرده اند و بیماران او که از جمله ازاد شدگان کهریزک بوده اند نیز مبتلا به مننژیت هستند. اما او حاضر نشد دروغ بگوید و کشته شد؛اکنون هم با گذشت نزدیک 11 ماه از کشته شدن این استاد دانشگاه هیچ گونه رسیدگی به شکایت خانواده اش نشده است.
دکتر عبدالرضا سودبخش، استاد دانشگاه و رئیس درمانگاه عفونی بیمارستان امام خمینی 30 شهریور 89 در مقابل مطب اش ترور شد. بلافاصله بعد از ترور دکتر سودبخش،  فرمانده نیروی انتظامی هرگونه ارتباط او با پرونده کهریزک و بازداشت شدگان کهریزک را رد کرد اما گزارش ها حکایت از این داشت که این پزشک متخصص بیماری های عفونی، تعدادی از کسانی را که در زندان مورد تجاوز قرار گرفته بودند معاینه کرده بود. همچنین تعدادی از بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک که دچار بیماری های عفونی در مجاری ادراری و تناسلی شده بودند پس از آزادی  برای درمان به او مراجعه کرده بودند.
اکنون بهرنگ سودبخش، فرزند دکتر سودبخش ضمن تایید این مساله به "روز" می گوید: پدرم را کشتند چون حاضر نبود دروغ بگوید و دروغ نگفت.
مصاحبه روز با بهرنگ سودبخش را در ذیل بخوانید.


آقای سودبخش 11 ماه از ترور پدرتان می گذرد و در آستانه سالگرد ترور او هستیم پرونده در چه مرحله ای است؟
هیچ گونه بررسی نشده، هیچ فردی حتی به عنوان مظنون بازداشت نشده و هر چه هم که پی گیری کردیم فقط گفتند پرونده دارد جلو میرود و دیگر هیچ جوابی به ما ندادند.


همان ابتدا مدعی شدند که انگیزه قتل پدر شما شخصی بوده اما در این زمینه نیز توضیحی ندادند و کلا قضیه مسکوت ماند.
بله . اما خودشان هم خوب میدانستند که اصلا مساله شخصی نبوده. ما هم اطمینان کامل داریم که به هیچ عنوان قضیه شخصی نبود. پدر من نه اینقدر مال و منال داشت که کسی به خاطر پول او را بکشد نه دشمنی داشت. تمام بیمارانش او را دوست داشتند و رابطه بسیار خوبی با بیمارانش داشت. حتی برای مراسم ترجیم او بسیاری از افرادی که می آمدند ما نمی شناختیم و وقتی خود را معرفی میکردند می فهمیدیم که بیماران پدرم بوده اند. پدر من انسان درستی بود او هر طور می توانست به بیمارانش کمک میکرد.حتی یکبار وقتی مادرم حساب و کتاب میکرد متوجه شد حدود 12 میلیون از حساب کم است،از پدرم که پرسید متوجه شدیم یکی از بیمارانش نیاز داشته و پدرم حتی چک  و سفته ای نگرفته و پول را به او داده. او از این کارها زیاد میکرد؛در اداره آگاهی هم ما گفتیم که اگر مساله این باشد که پدر من می بایست شاکی می بود نه کسی که پولی را گرفته و رفته. خود ماموران اداره آگاهی هم می گفتند این مساله نمی تواند درست باشد. ما هم در اداره آگاهی گفتیم  مطمئن ایم به هیچ عنوان قتل عادی و شخصی نبوده. جالب این است که در اداره آگاهی از من سئوالات عجیبی میکردند. من از هند برگشته بودم و سئوالاتی که میکردند درباره زندگی در هند بود. کرایه خانه چطور است؟ قیمت نان چقدر است؟ پول بنزین چقدر است و ... یعنی انگار کسی بخواهد به هند سفر کند و اطلاعاتی نیاز دارد. سئوالی که مربوط به پدرم باشد اصلا نمی پرسیدند . تنها سئوالی که در این مورد کردند این بود که به کسی مشکوک هستید؟ من هم نوشتم به هیچ عنوان و مطمئن ام که شخصی نبوده.


و بعد گفته شد که پرونده را از اداره آگاهی گرفته اند. پرونده پدرتان الان کجاست؟خبری دارید؟
ما هیچ خبری نداریم به هیچ یک از سئوالات ما پاسخ ندادند؛برای هیچ یک از ابهامات ما  جوابی نداشتند.


ممکن است توضیح دهید ابهامات و سئوالات شما چه بوده؟
نیم ساعت تمام دو موتور سوار که دو ترکه بودند بدون داشتن کلاه کاسکت در محل می چرخیدند و خیلی ها آنها را دیده اند. قیافه شان را دیده اند. یعنی این آدم ها اینقدر به خودشان اطمینان داشتند که بدون کلاه کاسکت و ماسک ویراژ میدادند و در محل می چرخیدند. بعد هم که از پهلوی بابا به او شلیک کرده اند. یعنی کاملا آگاه بودند که پدرم جلیقه ضد گلوله دارد و احتمال میدادند که او جلیقه را برتن کرده باشد لذا از زاویه پهلو که جلیقه کاور نمیکند به او شلیک کردند. همین نشان میدهد که کاملا تعلیم دیده بودند. همان موقع یک تاکسی بوده که خیابان را برای ده دقیقه بسته بود اما مسئولین هیچ حرفی از این تاکسی نمی زنند و نمیگویند این تاکسی چه نقشی داشت، چرا خیابان را بسته بود و ... پی گیری هم که کردیم گفتند دوربین های  محل در ان ساعت کار نمیکردند. شما ببینید قتل و جنایت در همه جای دنیا اتفاق می افتد اما اینکه دوربین ها دقیقا ده دقیقه از کار بیفتد آن هم ده دقیقه ای که پدرم ترور شده، راننده تاکسی شناسایی نشود و قاتلان تعلیم دیده به راحتی بدون ماسک و کاسکت بیایند بکشند و بروند و 11 ماه بگذرد و هیچ مظنونی هم بازداشت نشود واقعا در هیچ جای دنیا اتفاق نمی افتد. در اصل افرادی که پدرم را زدند دقیقا میدانستند او جلیقه ضد گلوله دارد و احتمال دارد تنش کرده باشد . این قضیه دیگر کاملا معلوم است که. از کجا میدانستند و کجا و چگونه تعلیم دیده بودند و ....


 پدرتان جلیقه ضد گلوله داشته چرا؟ آیا احتمال ترور میدادند؟
نه. دقیقا نمیدانم از چه زمانی اما به پدرم جلیقه ضد گلوله داده بودند، به همکاران پدرم یعنی پزشکان دیگر هم داده بودند. حتی 6 ماهی بود که به آنها اسپری فلفل هم داده بودند. پدر من هیچ وقت از خود حرف نمیزد آدمی نبود که زیاد از خودش حرف بزند و به ما همیشه تاکید میکرد که درس بخوانید و ... خود من تا قبل از ترور پدرم نمیدانستم او این همه سمت های مختلف پزشکی دارد.


آقای سودبخش شما فکر میکنید این افراد از کجا میدانستند پدرتان جلیقه ضد گلوله دارد؟ در اصل از کجا ساماندهی شده بودند؟
ببینید خیلی چیزها روشن است. این افراد صدا خفه کن داشتند برای اسلحه شان که جرم آن از داشتن خود اسلحه در ایران سنگین تر است چون جرم سیاسی  به دنبال دارد و ... اینقدر هم مطمئن بودند که نیم ساعت بدون کاسکت می چرخیدند و بعد هم که کشتند با خیال راحت مسیر خلاف جهت بلوار کشاورز را حرکت کرده و به راحتی رفته اند. بعد از ترور پدرم هم دقیقا تا 7 دقیقه بعد بیش از 100 مامور ریخته اند آنجا از ارگان های مختلف. خب چطور این همه نیرو یکباره با این سرعت حضور یافته اند؟ آماده باش بوده و خبر داشته اند؟ خب اگر ما چنین امنیت  و چنین سرعت عمل بالایی در مملکت مان داریم  چطور تا به حال با گذشت 11 ماه حتی یک مظنون هم بازداشت نشده؟ چطور دقیقا ده دقیقه ای دوربین های بلوار کشاورز از کار افتاده که پدر من ترور شده؟ داروخانه همان جا و مطب دوربین مدار بسته داشتند. فیلم ها را اقایان بردند خب آیا چهره قاتل در این فیلم ها نیست؟ این واقعا غیر ممکن است. ما پرسیدیم و درخواست کردیم این فیلم ها را ببینند و جواب دهند اما پاسخی به ما ندادند . من با اطمینان می گویم کسی که خیلی زور و قدرت دارد پشت این قضیه است. حتی به ما گفته اند که فردی قیافه ها را دیده بوده و برای چهره نگاری به آگاهی رفته اما او رابا کتک بیرون کرده اند. برادرم یک نفر را پیدا کرده بود که همان ساعت در همان محل جریمه شده بود؛بعد از آقایان پرسیده بود  چطور دوربین ها شماره ماشین این فرد را ثبت و بعد او را جریمه کرده اند اما چهره قاتل ثبت نشده؟ هیچ جوابی ندادند و باز گفتند دوربین ها آن موقع کار نمیکرده.


گفته می شد برخی بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک بیمار پدر شما بودند اما همان زمان فرمانده نیروی انتظامی ارتباط پدرتان با کهریزک را رد کرد و گفت پدرتان ربطی به پرونده کهریزک نداشته.
این دقیقا مثل این است که بگوند من به پدرم هیچ ربطی ندارم! مگر می شود؟ همه مدارک پدر من هست پرونده های پزشکی او ثبت شده برخی از بیمارانی که پدرم داشت کسانی بودند که در زندان به آنها تجاوز شده بود. پدر من پزشک متخصص بیماری های عفونی بود. من دقیقا یادم است به شدت به هم ریخته بود. پدر من سیگار می کشید اما خیلی کم . وقتی سیگارش بالا می رفت و توی خودش می رفت می فهمیدیم اتفاقی افتاده. آن روزها خیلی توی خودش بود و سیگار می کشید. وقتی به او می گفتیم چی شده حرفی نمیزد اما یکبار گفت چقدر نامرد هستند چگونه توانسته اند به یک بچه 18 ساله در حدی تجاوز کنند که فوت کند؟ اخر چطور توانستند اینطور به بچه های مردم تجاوز کنند و ... پرونده های پزشکی پدرم هست و نمی توان این مساله را با انکار تمام کرد.


آقای سودبخش شما معتقدید پدرتان را به خاطر اینکه از تجاوز ها در زندان بخصوص بازداشت گاه کهریزک اطلاعات داشت کشتند؟
بله . پدر من انسان بسیار درستی بود، او شرافتمندانه زندگی کرد و هرگز دروغ نگفت. آدم بسیار ساده ای بود و همیشه در چارچوب قانون و اخلاق زندگی کرد. به او گفته بودند  درباره قربانیان کهریزک رسما گواهی دهد که تشخیص اش مننژیت است. اما پدر من گفته بود باید آنها را ببیند. بعد که دیده بود گفته بود این بچه ها زیر شکنجه فوت کرده اند و مننژیت نبوده. درباره بیمارانی هم که از میان آزاد شدگان بازداشتگاه کهریزک داشت گفته بودند که  اگر به آنها گواهی میدهد باید عفونت مجاری تناسلی آنها را ناشی از مننژیت بنویسد اما پدرم نپذیرفته بود. او حتی یکبار با رادیو آلمان مصاحبه کرد و درباره عفونت و بسته بودن لوله های ادراری برخی از آزاد شدگان حرف هایی زد. همان موقع که پدرم ترور شد چند ساعت بعد پرواز داشت و قرار بود برای دیدن برادرم به خارج از کشور سفر کند. ما سه برادریم که خارج از ایران زندگی میکردیم اما مادر و خواهرم ایران بودند. آقایان گمان میکردند پدرم خانواده اش را از ایران خارج کرده و خود نیز میخواهد خارج شود. حتی این را بعدا در روزنامه ای نوشتند که او خانواده اش را به خارج منتقل کرده بود و ... فکر میکردند پدرم میرود امریکا و در فضایی بازتر تمام اطلاعاتش را رو میکند و  با توضیحات کامل همه چیز را می گوید. چون پدرم جزو معدود کسانی بود که اطلاعات دقیق داشت.


حال با این اوصاف چه میخواهید بکنید؟ 11 ماه گذشته و هیچ رسیدگی نشده چگونه میخواهید مساله ترور پدرتان را پیگیری کنید؟
اگر رسیدگی نکنند و قاتل و قاتلان را معرفی نکنند قطعا ازطریق  نهادهای بین المللی اقدام خواهیم کرد.


آقای سودبخش اگر صحبت خاصی در پایان دارید بفرمایید.
پدر من واقعا آدم خوبی بود، کسانی که او را از نزدیک دیده اند می دانند چه می گویم. او بزرگترین بنیان زندگی ما بود که از ما گرفتند فقط به این خاطر که آدم درستی بود. فقط به این خاطر که دروغ نگفت. از او خواستند دروغ بگوید اما نگفت. او تمام زندگی ما بود که گرفتند و متاسفانه فعلا چشم انداز برگزاری دادگاهی عادلانه برای محاکمه قاتلان او رانمی بینم اما قطعا پی گیر خواهیم بود و هرگز اجازه نخواهیم داد قاتلان پدرم به راحتی مساله را خاتمه دهند.
http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/-ff9ee94311.html

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday 8 August 2011

فریدون فرخزاد


مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

مختصری از زندگی نادر شاه افشار،یکی از شاهان بزرگ و کشور گشای ایران

نادر شاه افشار از ایل افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یکعده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان را که حدودا 800 نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی است . 12 سال سطنت نمود و در سال 1160 بوسیله عده ای خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد .


نادر شاه افشار در حال حاضر یکی از دو پادشاه محبوب گذشتگان ایران است نام او و کورش هخامنشی دل ایرانیان را گرم و به شوق می آورد . اندیشمند میهن پرست کشورمان(( ارد بزرگ )) در مورد نادر شاه افشار می گوید : او توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .














در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنم :




نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .


نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .


نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .


نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .


نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.


نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .


نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .




نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .


نادر شاه افشار : هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند ...


نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .


نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .


نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .


نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .


نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .


نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .


نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .


نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم .




نقاشیای از نادر شاه، که از روی خودش کشیده شده است و در موزهٔ ویکتوریا و آلبرت در لندن است ترتيب بنیانگذار دودمان افشاریه نام اصلی نادرقلی القاب نادرقلی بیگ، تهماسبقلی خان، نایبالسلطنه نام پدر امامقلی افشار زمان پادشاهی ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ هجری خورشیدی صدراعظمها میرزامهدی خان استرآبادی شاه پیشین شاه تهماسب دوم صفوی شاه بعدی عادلشاه افشار سلسله افشاریه تولد ۱۰۶۷ هجری خورشیدی مرگ ۲۹ خرداد ۱۱۲۶ زادگاه کلات (شمال خراسان) محل قتل قوچان (شمال خراسان) مدت عمر ۶۰ سال محل دفن مشهد نام همسران رضیه خانم، ستاره و ... نام فرزندان رضاقلی میرزا، نصراللّه میرزا، و ...http://honarsara.com/naderShah.html سخنانی از نادر شاه افشار


کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .


هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .


لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .


برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .




نادر شاه افشار در سال ۱۶۸۸ در ایل افشار در کبهان ایران به دنیا آمد. اسم اصلی او نادرقلی بود و هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد باباعلی بیگ بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرده بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را نادرقلی بیگ نامید. فئودال بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت گیری نادرقلی بیگ شد ولی نادر در سال ۱۷۲۶ به پشتیبانی شاه طهماسب صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاهقلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرده توانست مالک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان بر پا نماید. شاه طهماسب نادر قلی را والی خود درخراسان اعلام کرد و بعد از آن نادر اسم خود را به طهماسب قلی تغییر داد. سال بعد او مناسباتش با شاه طهماسب را قطع کرده و بعد از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان می رسد. در زمانی که صفویان با هجوم افغانها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود: عثمانیها ازغرب و روسها از شمال و اعراب از جنوب و افغانها در داخل و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را بهسامان نمود. او با افغانها وارد جنگ شده در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در نزدیکی دامغان و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد و بعد در تعقیب وی، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داده و قبایل این دیار را مطیع نمود. سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ شد و روسها را از شمال ایران راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شد و جنگ را نیمه کاره رها کرده به آن سامان رفت. شاه صفوی به قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان گرفت که به سختی منهزم شد.


در سال ۱۷۳۱ به دنبال یک قرارداد بین شاه طهماسب و دولت عثمانی که قسمتی از آذربایجان را به آن دولت وا گزار میکرد نادر رهبران ایلها را که پشتیبان صفویه بودند در یک جا جمع نمود و با کمک آنها طهماسب را از سلطنت برکنار گردانیده پسر هشت ماهه او عباس را به جانشینی انتخاب کرد و خود را نایب السلطنه نامید. اما در واقع قدرت اصلی در دست نادر بود. نادر شاه در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت.


نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. بعد، از کار خود پشیمان شده بعضی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر میدانست کشت. سرانجام شورشها آغاز شد و نادر به سرکوب شورشیان پرداخت اما زمانی که برای رفع یکی از این شورشها رفته بود شبانه در چادر خود به قتل رسید.


در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقبنشینی کردند. بناهایی که به دستور نادر در مشهد بنا شدهاند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.


در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه میشد. مردم ایران با وجود ظلم و ستم پادشاهان آخر صفوی به این سلسله امید داشتند. وی همچنین سعی داشت با کمک یک انگلیسی به نام دالتون نیروی دریایی ایجاد کند که ناموفق ماند. نادر مردی خستگی ناپذیر - دلاور - میهن دوست - مبارز - ضد استعمار و بزرگ منش بود . آرامگاه وی در مشهد است و با همت رضا شاه بزرگ ساخته شد .




ویترین زمرد شمشیر جواهرنشان نادر بخش کوچکی از جواهرات نادر که اکنون قسمتی از جواهرات سلطنتی ایران است. مجسمه نادرشاه در آرامگاه وی در مشهدجانشینان نادرشاه بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود بهقدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود بهخراسان شد و کریمخان این منطقه را بهاحترام نادر که او را ولینعمت خود میدانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت. نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برد. وی بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز، احمدخان ابدالی در افغانستان، آزادخان افغان در آذربایجان و حتی محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند. در خراسان نیز علیقلیخان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوعالنسل کرد. اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد. نوه نادر، به نام شاهرخ میرزا را بهقدرت رساندند. یکسال بعد، او نیز مخلوع و کور شد، اما دوباره به قدرت رسید و توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) از پای درآمد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد، اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست خونخواران قاجار رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه‌ آخر مرحوم سيرجانی به خامنه‌ای

در زمان شاه هم ديکتاتور مغرور بدعاقبت مي‏پنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می ‏افزايد.
آدميزاده‏ ام، آزاده ‏ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که ‏در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
نامه‌ی آخر به آقای سيد علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران و تمام کردن حجت بر ايشان به عنوان ولی امر مسلمين و بلندپايه‌ترين مسئول نظام
جناب آقای خامنه ‏این پيام عتاب ‏آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته ‏ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‏ الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ‏ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد ‏رفته ‏ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏
بگذريم از لحن توهين ‏آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مي‏نمود تا چه رسد ‏به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر ‏واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.‏
می ‏دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت ‏الله ‏منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق‏مرگ و خانه‏ نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی ‏بی‏ گناهی.‏
و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت مي‏خزند، البته ‏می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد.‏
فرموده بوديد چرا اين همه مزايای حکومت اسلامی را نديده ‏ام و به تمجيد نپرداخته ‏ام. اين وظيفه اخلاقی را شاعران و ‏نويسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولايت فقيه درآمده ‏اند بهتر و موثرتر انجام مي‏دهند. ‏وانگهی رژيمی که علاوه بر فرستنده‏ های راديويی و تلويزيونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختيار دارد چه نيازی ‏به مديحه ‏سرايی مطرودان دارد، به خصوص نويسنده کج‏ سليقه‏ ای که هرگز در مدح هيچ امير و حاکمی قلم نزده است.‏
فرموده بوديد چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئيات اداری پرداخته ‏ام؟ از همين انتقادهای جزئی هم شرمنده ‏ام که ‏بحمدالله در اين ده سال فرصت‏ شناسان حق مطلب را ادا کرده ‏اند و بر حاکم معزول تاخته ‏اند. وضع من در زمان شاه نيز ‏مانند امروزم بود. مينوشتم و چاپ مي‏شد و منتشر نمي‏گشت، ديکتاتور مغرور بدعاقبت مي‏پنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می ‏افزايد. قطعا مقالات سانسور شده من در بايگانی ساواک موجود است. بفرماييد ‏مطالب از "يغما" و "خواندنيها" بيرون کشيدهِ مرا در مقوله سياست فرهنگی، ماجرای کاپيتولاسيون، مضحکه تغيير ‏تاريخ، شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بياورند تا بدانيد بوده ‏اند مردم از جان گذشته‏ای که به هيچ دعوی ‏مبارزه و پيوستگی به دارودسته‏ ای از بيان حقايق پروايی نداشته ‏اند.‏
اما در مورد کتابهای توقيف‏ شده بنده واقعا نمي‏دانم کجايش حمله به اسلام است يا اساس حکومت اسلامی. من ذاتا ‏از ريا و دروغ و تبعيض و ستم متنفرم و اين نفرت در نوشته ‏هايم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو فاسدی در ‏دستگاه حکومت حاضر اين است که انتقاد از هر مسندنشين و مسئولی حمل بر "زيرسوال بردن رژيم" مي‏شود و لطمه ‏زدن به اساس اسلام و بهانه‏ ای برای سرکوبی و اختناق و نتيجه‏ اش همين که مي‏بينيم. من به آنچه در کتابهای توقيف ‏و خمير شده ‏ام نوشته ‏ام عميقا اعتقاد دارم و در هر محکمه‏ ای حاضر به پاسخ‏گويی ‏ام. اگر واقعا خلاف اسلام يا حکومت ‏واقعی اسلامی است، چرا بدين شيوه ‏های غير اخلاقی با من رفتار مي‏کنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟
جناب آقای خامنه ‏ای توقع مردم مسلمان ايران از حکومت اسلامی جز اينهاست که مي‏کنند. در رژيم کمونيستی تکليف ‏خلايق معلوم است. همه فضايل و امتيازات در نيروی کار مفيد افراد ملت خلاصه مي‏شود و مناصب و مقامات در دست ‏طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع، در ممالک سرمايه ‏داری تمول و درآمد بيشتر ضامن قدرت اجتماعی ‏است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شيوه و از هر طريق صاحب آلاف و الوفی شده ‏اند.
اما در حکومت ‏اسلامی ضابطه چيست؟ آيا فضايل منحصر به نماز و دعای بيشتر است و روزه طولاني‏تر و سجده غليظ تر و لقب حاجی ‏و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسيار، يا به حکم آيه کريمه ان اکرمکم عندالله اتقيکم فضيلت افراد محصول ‏تقرب به حق است و قرب يزدان در گرو تقوی؟
اگر چنين است اجازه فرماييد بی‏ هيچ ملاحظه و پروايی عرض کنم بسياری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. اين ‏را به تجربه شخصا دريافته‏ ام و اثباتش اگر خواستيد آسان است. بگذريم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز ‏آشفته‏ گويی ها و آشفته ‏کاريها بود. در همين چندماه اخير بزرگانی که در خبرنامه ‏ها و جرايد مرا عضو حزب توده و خدمتگزار ‏شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصيت سنگين بهتان باخبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق ‏و خوی من، به ‏فرض اين که با گذشته زندگی بنده آشنايی نداشتند به فيض مقام و موقعيت خويش مي‏توانستند از دستگاه اطلاعاتی ‏کشور جويای سوابق شوند و آنگاه دست به قلم ببرند، يا کسانی را مامور، که مزاحمت هايی از قبيل سنگ‏ پراندن و ‏شعارنويسی بر درويوار خانه‏ ام کنند.‏ جناب آقای خامنه‏ ای بنده به خلاف حکم قاطع شما مسلمانی، صافی اعتقادم، و به دين و عقيده ‏ام مباهات مي‏کنم. هيچ ‏ابله مخالف اسلامی نمي‏آيد پانزده سال عمر خود را صرف تصحيح و چاپ مفصل‏ترين تفسير قرآن کند. کسی که به ‏اسلام بی ‏اعتقاد است، با چه انگيزه ‏ای قصيده "اين بارگه که پايه‏ اش از عرش برتر است" را تقديم آستانه قم مي‏کند؟
‏کسی که دلبسته اسلام نيست در شرايط حاضر خاموش می‏ نشيند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحميل ‏شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.‏
جناب آقای خامنه‏ ای، من بيش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از ‏شرقی و غربی در وطن عزيزم مخالفم و بيش از بسياری از مدعيان به حقانيت شريعت اسلام معتقد. به هيچ حزب و ‏دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته‏ ام و نه بعد از اين می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم ‏در سال ۵۷ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی ‏شدم درين ‏سالهای پيری و ممنوع‏ القلمی خانه مسکونيم را که تنها مايملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم.
‏آدميزاده‏ ام، آزاده ‏ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که ‏در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.‏
با تقديم احترام-
سعيدی سيرجانی منبع: وبسایت مرحوم سیرجانی              http://www.ssirjani.com/letters/toKhaamenei3.htm
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday 7 August 2011

نوزدهمین سالگرد ترور ناجوانمردانه دکتر فریدون فرخزاد`

فریدون فرخزاد (۱۵ مهر ۱۳۱۷ در تهران - ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ در بن آلمان) شاعر، برنامه پرداز، خواننده، بازیگر و فعال سیاسی ایرانی معترض به حکومت جمهوری اسلامی ایران بود که به قتل رسید. قتل او به نیروهای امنیتی دولت جمهوری اسلامی ایران نسبت داده شده است. وی برادر فروغ فرخزاد شاعر معاصر ایرانی بود.

زندگی: فریدون فرخزاد در پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷ در چهارراه گمرک تهران متولد شد. مدتی در دبستان رازی و بعد دردبیرستان دارالفنون درس خواند و سپس به آلمان رفت. در مونیخ؛ وین و برلین حقوق سیاسی خواند. تز خود را دربارهٔ تأثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت و با درجه دکترا (PhD) از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد.

فرخزاد در سال ۱۹۶۲ در مونیخ با آنیا عروسی کرد و در سال ۱۹۶۳ اشعار آلمانی وی از طرف ناشرین بزرگ کتاب آلمان به‌عنوان بهترین اشعار سال برندهٔ جایزه شد؛ و در کتابی که همه ساله منتشر می‌شود آثار فریدون فرخزاد در ردیف ده شاعر و نویسندهٔ سال چاپ شد. در سال ۱۹۶۴ اولین دیوان شعر او بنام (زمانی دیگر) به زبان آلمانی انتشار یافت و جایزهٔ ادبیات را گرفت. سپس در ۱۰ مجموعه شعر چاپ شد که یکی از آنها عنوان بهترین اشعار یک قرن آلمان را بخود اختصاص داد. آن کتاب، در ردیف آثار گوته و شیللر قرار گرفت. شعری که دربارهٔ برلین سرود جایزهٔ ادبیات برلین را گرفت. وی عضو آکادمی ادبیات جوانان مونیخ شد و در سال ۱۹۶۶ به رادیو تلویزیون مونیخ رفت، و در تلویزیون مونیخ یک سلسله فیلم رنگی تهیه نمود. در ۱۹۶۷ روی موزیک محلی (فولکلور) ایران؛ موزیک مدرن ساخت و با این موزیک به فستیوال موزیک اینسبورگ اتریش راه یافت که جایزهٔ اول را هم دریافت نمود. در همان سال امتحان دانشگاه خود را هم داد و در رشتهٔ حقوق سیاسی با درجه دکترا (PhD) فارغ التحصیل گردید. فریدون فرخزاد بجز زبان فارسی به زبانهای آلمانی و انگلیسی سخن میگفت.»


فریدون فرخزاد، به جز مدرک دکترای علوم سیاسی، شاعر، نویسنده، برنامه پرداز، هنرپیشه، خواننده ومبتکر چندین برنامه تلویزیونی، از جمله برنامه موفق «میخک نقره‌ای» در ایران بود که تعداد زیادی از هنرمندان کنونی و مضهور ایران را به مردم معرفی نمود که ستار، ابی، مرتضی، شهره و شهرام صولتی، لیلا فروهر، نوش آفرین، روحی ساوجی، سعید محمدی و ثلی از جمله آنان میباشند
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday 6 August 2011

محمد رضا شاه پهلوی شاه ایران ظالم بود



این تکه کلامیست که امروزه توسط این حزب اللهی ها و مجاهدین و کمونیستهای مذهبی در اینترنت بر سر زبان بعضی از جوانهای ناآگاه و بزرگان ابلهی که ۳۲ سال پیش انقلاب کردن افتاده

حال برای آگاه کردن جوانهای عزیز و نسلی که نه زمان خمینی زندگی‌ کرد نه زمان شاه باید به عرض شما دوستان و افرادی که از این واژه‌ها در اینترنت استفاده میکند برسانم که  مگر نه اینکه شاه مستبد بود؟ و مگر نه اینکه آدم ظالمی بود ؟؟ مگر نه اینکه یک دیکتاتور بود که به عقاید مخالف مثل کمونیست مذهبی‌ و مجاهد اجازه صحبت نمیداد؟ مگر نه اینکه همه آنهارو به زندان مینداخت و ((( به قول شما))) شکنجه میکرد؟؟


حال گیریم اصلا شاه آدم بدی بوده و ظالم بیاید فرض کنیم که از شاه اصلا آدم بدتر وجود نداشته سوال من از شما دوستانی که به این اصل اعتقاد دارید این هست که حال چرا شما از دست متهمان و زندانیان سیاسی دوران شاه فرار  می‌کنید؟ چرا از صبح تا شب به محکومین و مجرمین زمان شاه که از زندانهای شاه به حکومت و قدرت رسیدند شکایت می‌کنید؟ مگر انقلاب نکردید که آنها اجازه و حق بیان داشته باشند؟ مگر انقلاب نکردید که همه آزاد باشند حرف بزنند ؟؟ مگر انقلاب نکردید که مجاهدو کومونیست مذهبی‌ از زندانهای ((( به قول شما))) مخوف شاه آزاد بشوند و حق نظر و حکومت داشته باشند؟ پس گله  شما از رجوی خامنه‌ای ، رفسنجانی‌، خلخالی و لاریجانی و خمینی و امثال.... آنها که در زندانهای شاه به جرم افکار خطرناک و مضر برای جامعه افتاده بودند چیست؟


مگر اینها همان متهمان و مجرمانی نبودند که زمان شاه در زندان بودند؟

    مجرم و زندانی زمان شاه و رهبر امروز انقلابیون ۱۳۵۷

زندانیان زمان شاه و خائنین امروز ایران


مگر شاه ۳۲ سال پیش قبل از اینکه ما ۵۵ هزار شهر و روستا ، ۱ ملیون جوان در جنگ ، نزدیک به ۱۵۰ هزار اعدامی و ۷ ملیون آواره داشته باشیم به ما نگفت که اینها خائنان کشور و دشمنان مردم ایران هستند؟ مگر شاه به خاطره افکار پوسیده و حیوانی این موجودات آنهارو به زندان نی انداخت بود؟ پس چطور می‌شه که شاه به خاطر زندان انداختن آنها انسان ظالمی بوده آنوقت شما که آرزوی کشتن این افراد رو  دارید انسان آزادیخواه و دمکراتی هستید؟


مجرم و زندانی زمان شاه و رهبر امروز انقلابیون ۱۳۵۷

دوستان شتر سواری دلا دلا نمی‌شه چقدر خوب هست که از اشتباهت قدیم عبرت بگیریم و اگر هم اشتباهی‌ کردیم انقدر وجود و جوانمردی داشت باشیم که به اشتباهت خود اعتراف کنیم.


مجرم و زندانی زمان شاه و رهبر امروز انقلابیون ۱۳۵۷






شاه متاسفانه از مردم زمانش خیلی‌ جلوتر فکر میکرد و بجای آگاهی‌ دادن به مردم می‌خواست پله‌های ترقی‌ رو یک شبه طی‌ کنه غافل از اینکه مردمش هنوز بر سر پای چپ و راست رفتن  به مستراح مشکل دارند غافل که هنوز فکر میکنند باید دختران معصوم بی‌ گناه ۱۴~۱۵ ساله رو قبل اعدام تجاوز بهشان کرد اشتباه شاه این بود که به زنان ایرانی‌ ۱۰سال زود تر از کشور سوئیس حق رای وتساوی مرد و زن را داد و هزاران اشتباه دیگر حال از شما میپرسم این آقایان و خانمهایی که چشم بسته به دنبال آب برق مجانی‌ ۳ نسل ایران رو از بین بردند و مجرمان آن دوره را به سر قدرت رساندند ظالم هستند  یا شاه که باعث بانی‌ این انقلاب تو زندانها نگه داشته بود ؟


 محمد رضا شاه پهلوی ظالم بود یا آنها؟

روحش شاد نامش جاودان و یادش گرامی
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin