Wednesday 12 December 2012

دخترکان سوخته سرزمینم






سیران یگانه یکی از ۲۹ دختر مصدوم مدرسه شین‌آباد از توابع پیرانشهر رخت از این دنیا بربست؛ حال برخی به شدت نگران‌کننده است و ده‌ها نفرشان نیز هنوز آتش به جان‌شان نشسته است. دیروز هم‌وطنان آذربایجانی و امروز کردهای سرزمین‌مان، از زلزله ورزقان تا این آتش اخیر، سخت به سوگ و درد نشسته‌اند؛ دردناک‌تر اینکه در این ساختار سراسر ناکارآمد و به گل نشسته، برای این قصه فعلا نمی‌توان پایانی متصور شد و فردا و پس 
فردا شاید ناگاه این آتش از مدرسه یا محله‌ای دیگر باز شعله‌ور شود.

به واقع، در بسیاری از نظام‌هایی که نه جانماز آب می‌کشند و نه ادعای مدیریت جهانی دارند، در صورت بروز چنین حادثه‌ای بسیاری از مسوولان را چاره‌ای جز استعفا و عذرخواهی و حتی محاکمه باقی نمی‌ماند. در جمهوری اسلامی اما وضعیت به گونه‌ای دیگر است؛ چه وزیر آموزش و پرورش، از مدت‌ها قبل خود را در قامت کاندیدای احتمالی انتخابات ریاست‌جمهوری در بهار سال آینده می‌بیند.

از نمایندگان مسخ شده مجلس نیز چه چیزی فرا‌تر از این می‌توان انتظار داشت که حداکثر با وحید حقانیان یا اصغر حجازی در بیت تماس بگیرند و کسب تکلیف کنند که آیا به مصلحت است که وزیر یا مسوولی را برای پاسخ‌گویی به مجلس فراخوانند؟ آیا اجازه است؟ اصلا آیا خبر به گوش معظم له رسیده یا هم‌چنان اخبار دیکتاتور دمشق و حماس و حزب‌الله را پیگیری می‌کنند؟

به نظرم، هر روز به فجیع‌ترین شکل ممکن شاهد از غیب می‌رسد که «جمهوری اسلامی» تا چه حد ناکارآمد و اصلاح‌ناپذیر است و مهم‌تر از آن، استمرار چنین ساختاری چگونه می‌تواند مستمرا جان هزاران ایرانی را تهدید کند؛ جان هزاران انسان معصوم و بی‌گناه و حتی عاشق نشده‌ای چون «سیران یگانه» که نه سیاسی بود و نه روزنامه‌نگار و نه فعال حقوق بشر؛ اقدام علیه امنیت ملی نیز تاکنون از ذهن کودکانه‌‌اش عبور نکرده بود؛ تنها و تنها از بد حادثه و جفای روزگار در زمین و زمانه‌ای به دنیا آمد که «جمهوری اسلامی»‌اش می‌نامند.

امروز اما شمال غربی سرزمین‌مان، آیینه تمام‌نمایی از وضع و حال چندین نسل ایرانیانی است که در عصر جمهوری اسلامی سوختند و ساختند. بی‌گناهانی که سومین ذخایر عظیم زیرزمینی جهان زیر پای‌شان است اما نه برای آسایش و رفاه‌شان بلکه هم‌چون مدرسه «شین‌آباد»، آتشی است افتاده بر جان‌شان از بی‌لیاقتی و ایدئولوژی نخ‌نما شده‌ی نظامی که چراغ را به خانه حرام می‌داند و به ونزوئلا و سوریه و لبنان، حلال. بی‌خانمان‌هایی که ماه‌ها بعد از زلزله هم‌چنان به سرمای برف و استبداد زیر چادر نشسته‌اند و دست‌ها را به هم می‌مالند بلکه کمی گرم شوند که اگر دست‌ها در هم گره شوند، چه کارهای بزرگی که می‌توان انجام داد.

در همین گیر و دار اما سازماندهی استقبال از ضریح امامان معصوم و احداث کارخانه ضریح‌سازی در قم در کنار تقدس‌سازی و افسانه‌بافی درباره شخصیت‌های سیاسی که سراپا غرق در نقصان‌اند، همه و همه ابزار حکومتی است که سعی می‌کند ذهن مردم را از انواع ناکارآمدی‌ها و مصیبت‌ها منحرف کند؛ تراژدی‌های روزمره و مصیبت‌هایی که‌ گاه به شنیدن آن‌ها عادت کرده‌ایم و در مقابل، هم‌چون کاتولیک‌های متعصب پیش از ولتر و مارتین لو‌تر، بشارت می‌دهند که در این دنیا رنج بکشید تا در آن دنیا سعادتمند شوید. گویی این سخن «آندره ژید»، تنها برای مردمان شریف سرزمین ما است که «ارزش هر کس، به اندازه رنج‌های اوست».

تمام این مصائب و رنج‌ها به آشکار‌ترین وجه نشان می‌دهد که دشمن «ایران»، نه اسراییل است و نه حماس، نه روسیه است و نه حتی دولت‌های عربی کمین کرده برای جزایر سه‌گانه و خلیج تا ابد فارس. چه، هر کشور و ملتی، در جستجوی منافع ملی‌شان هستند. نیازی نیست ذره‌بین برداریم و در منطقه یا دور‌تر، دنبال دشمن بگردیم. دشمن این سرزمین سرشار از برکت و مردمان صبورش، نظامی است که دنیا را علیه ما شورانده؛ هر فاجعه‌ای را برای حفظ نظام
توجیه می‌کند و بیضه اسلام را از جان «سیران»‌ها ارزشمند‌تر می‌داند.


http://bamdadkhabar.com/2012/12/20861/            یوحنا تجدی: بامداد خبر







مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday 7 December 2012

احمدي مقدم مي گويد: "اگر منتقدان توانستند لباس پليس بپوشند و فقط 24 ساعت جلوي خود را بگيرند و مردم را كتك نزنند،


جمعه ۷ دسامبر ۲۰۱۲

احمدي مقدم از مشكلات شديد روحي مسئولان كشور پرده برداشت! 


احمدي مقدم مي گويد: "اگر منتقدان توانستند لباس پليس بپوشند و فقط 24 ساعت جلوي خود را بگيرند و مردم را كتك نزنند، 

[و ديگر ستار بهشتي ها را زير كتك و شكنجه نمي كشيم!!]


با اين استدلال، راه براي همه خلافكاريهاي حكومتي باز مي شود! به خدا بايد مغز اين آدم را كه يك وقتي گفته بود تماشاي مرغ در تلويزيون تحريك آميز است، بايد لاي «چفيه رهبر فرظانه!» پيچيد و براي هزار سال بعد در يخچال نگه داشت! استدلال احمدي مقدم يعني از شخص خامنه اي تا مسئول گمرك بندر خمير(!)، همه مي توانند هر جور خلافي بكنند و همين حرف را هم به مخالفان بگويند كه من تقصيري ندارم و تقصير از اختيارات و لباس من است! آخوندها مي توانند بگويند اگر 24 ساعت توانستيد عبا و عمامه بپوشيد و دروغ نگوييد و فتواي گتره اي ندهيد، حق با شماست! خامنه اي مي تواند بگويد اگر 24 ساعت توانستيد لباس ولي امر مسلمين جهان را بپوشيد و يك ديكتاتور خونريز نشويد، حق با شماست! جهرمي و مرتضوي و صادق لاريجاني و بقيه هم مي توانند همين را بگويند و از مسئوليت كارشان شانه خالي كنند.
با اين استدلال، اصلا" در بين مسئولان نظام، آدم بد وجود ندارد. اين لباسها و اختيارات هستند كه آدمهاي خوب را بد مي كنند. اين موقعيتها هستند كه از آدمهاي خوب، يك سري جاني و دزد و شياد و فرعون ساخته اند. معناي ديگر اين حرف يعني؛ همه آدمهايي كه الان دارند كشور را اداره مي كنند، حتي 24 ساعت هم «لياقت پوشيدن لباس خدمت» را ندارند! چون اگر پليس باشند مردم را كتك مي زنند، اگر رهبر باشند ديكتاتور مي شوند، اگر آخوند و رئيس بانك باشند، اختلاس مي كنند....
و حالا در جواب اين استدلال بايد گفت: آقايان مسئول! شما 24 ساعت لباس مبدل مردمي بپوشيد و مثل مردم عادي زندگي كنيد، اگر توانستيد 24 اين نظام و رهبر فرظانه(!) و مسئولان فاسدش را تحمل كنيد و چيزي نگوييد، باشد حق با شماست! حكومتتان را بكنيد و روزي هفتاد بار مردم را كتك بزنيد. لابد شيوه «مديريت برتر جهاني» شما يك چنين چيزي است ديگر!



بر گرفته از وبلاگ آقای بابک داد                 
http://babakdad.blogspot.ca/2012/12/blog-post_7.html












مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday 2 December 2012

عکس بی ریش مقام عظمی با کت و شلوار و عینک آفتابی ویفری





  • معلوم نیست کدام شیر پاک خورده از «هم پالکی های سابق» این عکس مقام عظمی را « لو » داده و حامیان آقا را به دردسر انداخته تا به خیال خودشان ، همین عکس را به یک سوژه تبلیغاتی برای اثبات « مبارز بودن خامنه ای » تبدیل کنندکه « بله ! این عکس آقا در زندان شاه است که یک گروهبان ، به زور ریش او را تراشیده !» خودمانیم ها . عجب هتلی بوده زندان های شاه ! به مبارزان طراز اول که به دنبال براندازی نظام حاکم بوده اند اجازه می داده اند در زندان ، با کت و شلوار شخصی و با عینک آفتابی ، عکس یادگاری بگیرند
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday 15 November 2012

مشایی: کاندیدای‌ ریاست جمهوری می‌شوم/هیچ كس نمی تواند جلوی من را بگیرد/خود را برای شهادت آماده كرده ام

 در حالی که اخبار متعددی از تحرکات سیاسی .انتخاباتی جریان انحرافی به گوش می رسید . سایت نیمروز از برگزاری نشستی با حضور مشایی در تهران خبر داده است که در آن وی به تحلیل فضای سیاسی کشور پرداخته و عزم قاطع خود را برای کاندیداتوری اعلام کرده است!. وی در عین حال مطابق سیاق همیشگی محمد باقر قالیباف را را مورد هجمه قرار داده است. مشایی پیشتر نیز در محفلی خبر از برنامه مفصل جریان انحرافی علیه قالیباف داده بود . 





مشاییی در این جلسه که  با مازندرانی های مقیم تهران برگزار شده و در آن علی اكبر طاهایی استاندار مازندران نیز حضور داشته است با تاكید بر اینكه نامزد انتخابات ریاست جمهوری خواهم شد، افزوده است: هیچ كس نمی تواند جلوی من را بگیرد.

رئیس دفتر رئیس جمهور با اشاره به اینكه بهترین دفاع حمله است، گفت: قصد داریم در این 6 ماه اخر دولت مدام حمله كنیم  و دیگر با هیچ كس رودربایستی نداریم.

مشایی با تاكید بر اینكه هر روز باید منتظر یك بحث داغ از سوی ما باشند، گفت: آقایان هیچ سند و مدركی از جریان موهومی كه به اسم انحراف مطرح شده ندارند. همانگونه كه احمدی نژاد اعلام كرده خود را برای شهادت آماده كرده ام ما هم خود را برای شهادت اماده كرده ایم.

وی تصریح كرده است: 7 سال است كه مدام فعالیت می كنیم و به این راحتی دولت یازدهم را دست قالیباف نمی دهیم!

مشایی همچنین گفت: ما برای همه انهایی كه در این 7 سال علیه دولت حرف زدند مسائلی داریم.

رئیس دفتر رئیس جمهور ادامه داد: اگر احمدی نژاد تنها ده دقیقه در مورد التهابات اخیر بازار ارز و سكه صحبت كند همه نگاه ها عوض خواهد شد.

مشایی با بیان اینكه در مسائل فرهنگی هنوز 50 درصد ایده های مان نیز عملی نشده است، گفت: با این وجود سروصداهای زیادی علیه ما در موضوع فرهنگی بلند شده است. من گاهی اوقات برای مظلومیت احمدی نژاد گریه می كنم. فشارها بسیار
زیاد است اگر حمایت های رئیس جمهور نبود حتما كنار می رفتم.دبی-العربیه.نت فارسی
http://www.alarabiya.net/articles/2012/11/15/249825.html
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday 5 November 2012

اعدام مجید کاووسی فر، مردی که به مرگ لبخند زد !






فیلم اعدام مجید کاووسی فر، مردی که به مرگ لبخند زد ! 
در تاریخ یازدهم مرداد 1384 ، قاضی «حسن احمدی مقدس»، رئيس مجتمع قضائي ارشاد تهران به دست دو جوان عاصی به نامهای مجید و حسین کاووسی فر به ضرب گلوله بی امان به هلاکت می رسد. ضاربین بعد از ترور این فرد، به کشور امارت می گریزند که در آنجا دستگیر و به ایران استرداد داده می شوند. بیدادگاههای جمهوری اسلامی بعد از یک محاکمه نمایشی آنها را محکوم به اعدام و هر دوی آنها در ملا عام به دار آویخته می شوند .
قاضی حسن احمدی مقدس علاوه بر صدور احکام ناعادلانه در خصوص نویسندگان معترض، یکی از دست اندرکاران کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 بود. مجید کاووسی فر هنگام اعدام با دست بسته و از راه دور با برادر زاده ی خود خداحفظی کرد و تا آخرین لحظه ی زندگی لبخند بر لب داشت. خبرگزارهای جهان اعلام کردند که عکس اعدام مجید و حسین کاووسی فر بعنوان عکس دهه شناخته شده است. 
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday 26 October 2012

اتحاد



اتحاد 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Tuesday 16 October 2012

میتوان با حجاب بود و مشهور شد






بانو صدیقه جوادی ثابت کرد که این نه یک شعار، بلکه دست یافتنی است
صدیقه جوادی، متولد سال 1368 و اهل مشهد نخستین بانوی محجبه ایرانی است
که عکس او روی مجله وزین playboy چاپ شده است.
این مجله در نسخه ماه می خود
 عکس این بانوی عفیفه ایرانی را که ساکن لس انجلس میباشد به روی جلد خود آورده
و در صفحه 2 بیوگرافی وی را به رشته تحریر درآورده است.
این بانوی محجبه که مدل مجله "Trend and Fashion" انجمن بانوان محجبه امریکا میباشد،
در سال 2011 به عنوان مدل برتر این مجله شناخته شده است.
ایشان عنوان داشته است که درآمد حاصل از چاپ عکسش روی مجله playboy را به انجمن بانوان محجبه هدیه کرده است
بیایید با خرید مجله playboy از این دوشیزه عفیفه ایرانی حمایت کرده
و با الگوبرداری از حجاب این بانو،
ارزش زن ایرانی را به جهانیان ثابت کنیم
منبع:
شخصیتشم مثل اسمش سنگین و با وقار، درود بر این بانوی عفیفه
 
 
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday 5 October 2012

کارتون مجله اکونومیست از وضعیت اقتصادی ایران


برای دیدن تصویر در اندازه واقعی لطفا بر روی عکس کلیک کنید 


کارتون مجله اکونومیست از وضعیت اقتصادی ایران    sorce
https://plus.google.com/u/0/+TheEconomist/posts/DpohSa8wJNe
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Tuesday 18 September 2012

معرفی میکنم خاک بر سر، ساندیس خور !!


!!!!معرفی میکنم خاک بر سر ساندیس خور


مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday 16 September 2012

نقش ارتشبد فردوست در اعلام بی طرفی ارتش







رفتار و مواضع ارتشبد فردوست در زمان حوادث سال‌های ۱۳۵۶-۱۳۵۷، که منجر به پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ شد، شایعاتی را درباره وی بر سر زبان‌ها انداخت. فردوست در خاطراتش عملکرد خود علیه حکومت پهلوی در زمان اوجگیری انقلاب را تأیید می‌کند. از جمله، فردوست در صدور اعلامیه بی طرفی ارتش در صبح ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، که منجر به پیروزی نهایی انقلاب شد، نقش تعیین کننده داشت. او در خاطراتش می‌نویسد:
«صبح روز ۲۲ بهمن، طبق معمول، به بازرسی رفتم. حدود ساعت ۹/۵ یا ۱۰ قره‌باغی ‏از ستاد ارتش تلفن کرد و گفت که کمیسیون از ساعت ۷/۵ تشکیل شده و تیمساران ‏اعضاء کمیسیون می‌خواهند که شما هم تشریف بیاورید. گفتم: الساعه حرکت می‌کنم. ‏حدود نیم ساعت بعد به ستاد ارتش رسیدم. حدود ۱۰۰ سرباز مسلح در محوطه و ‏پشت نرده‌ها گشت می‌زدند. وارد اتاق کنفرانس شدم. حاضرین در اتاق برای احترام از جا ‏بلند شدند. در اتاق کنفرانس حدود ۳۰ افسر بودند که به علت کمی صندلی ۵ - ۶ نفر در ‏انتهای سالن ایستاده بودند. سرلشکر خسروداد و سرلشکر امینی افشار، فرمانده لشکر یک ‏گارد، جزء ایستادگان بودند. اکثر حضار سپهبد و تعدادی سرلشکر و ۳ ارتشبد (قره‌باغی،شفقت و من) بودند. همه لباس نظامی بر تن داشتند و من طبق معمول با لباس سیویل ‏بودم. قره‌باغی در محل رئیس قرار گرفت و سمت راست او به ترتیب. شفقت، من، ‏بدره‌ای، ربیعی، حبیب‌اللهی و غیره و سمت چپ سپهبد حاتم(جانشین رئیس ستاد) و ‏دیگران نشسته بودند. قره‌باغی رو به من کرد و گفت: از صبح این کمیسیون تشکیل شده ‏و بحث بر سر این است که آیا ارتش از بختیار حمایت کند یا نه؟ نظرات موافق و ‏مخالف هست و تاکنون نظر کمیسیون مشخص نشده. بنابراین اعضاء کمیسیون خواستند که ‏شما بیایید و نظر خود را اعلام کنید.‏ بدره‌ای (فرمانده نیروی زمینی) در کنار من نشسته بود. از او سؤال کردم: چه عده‌ای ‏در اختیار دارید؟ گفت: صبح حدود ۷۰۰ نفر بودند که تا این لحظه زیاد که نشده‌اند ‏ممکن است کم هم شده باشند! از او سؤال دیگری نیز کردم. پرسیدم: مگر خیالی دارید؟ ‏بدره‌ای پاسخ داد: نه! کدام خیال؟! و افزود: اگر ما بتوانیم از سربازخانه‌ها دفاع کنیم ‏خیلی کار کرده‌ایم! مشخص بود که خیلی نگران است، ولی آرامش خود را کاملاً حفظ ‏می‌کرد. سپهبد ربیعی، که سمت راست بدره‌ای نشسته بود با دقت زیاد به حرف‌های من ‏گوش می‌کرد (احتمال می‌دادم که اگر آمریکا بخواهد کودتایی بکند او فرد شماره یک ‏آن‌ها خواهد بود). خسروداد و امینی افشار نیز با دقت به حرف‌های من توجه داشتند. ‏سپس خطاب به حاضرین گفتم: قانون وظیفه ارتش را مشخص کرده و آن وظیفه عبارت ‏است از حفاظت از مرز و بوم ایران در مقابل ارتش متجاوز بیگانه و در وظیفه ارتش نوشته ‏نشده که از نخست‌وزیر هم باید پشتیبانی کند. بنابراین تیمسارانی که موافقند دست خود را ‏بلند کنند. همه بلند کردند و ربیعی موقعی بلند کرد که او را نگاه کردم.(البته این سخن ‏من صحیح نبود زیرا قانون به استفاده از ارتش علیه دشمنان داخلی و نیز در حکومت ‏نظامی نیز اشاره داشت). سپس به سپهبد حاتم گفتم: لطفاً مطلبی در این زمینه بنویسید و ‏قرائت کنید که اگر نظراتی بود تصحیح شود و به امضاء اعضاء کمیسیون برسانید و ‏بلافاصله بدهید به رادیو که به عنوان خبر فوق‌العاده پخش کند! حاتم متن ‏را نوشت و قرائت کرد و همگی موافق بودند. متن برای امضاء اول به شفقت داده شد که ‏امضاء کند. او گفت که من وزیر جنگ دولت بختیارم و نمی‌توانم امضاء کنم. من امضاء ‏کردم و به ترتیب به امضای سایرین رسید. در این زمان قره‌باغی ۲ بار به اتاق مجاور رفت ‏و به بختیار تلفن کرد. بار اول با عجله مراجعت کرد و گفت: اگر این صورت‌جلسه ‏امضاء شود خواهد رفت! گفتم: هیچ‌یک از آقایان نگفتند که بروند. ما وظیفه ارتش را در ‏قبال نخست‌وزیر مشخص کردیم. قره‌باغی دو مرتبه از اتاق خارج شد و مجدداً با عجله ‏مراجعت کرد و گفت: بختیار رفت! در این اثنا که قره‌باغی برای مکالمه با بختیار در ‏سالن نبود، حاتم از فرصت استفاده کرد و گفت: ارتشبد قره‌باغی مرا که جانشین او ‏هستم یک ماه است که نپذیرفته، ولی هر روز صبح تا غروب با ژنرال هایزر جلسه دارد و ‏هم اکنون نیز هایزر در ستاد است! سپهبد طباطبایی نیز نزد من آمد و گفت: اگر ‏اعلی حضرت مراجعت کند ما که این صورت‌جلسه را امضاء کرده‌ایم چه خواهیم شد؟ ‏گفتم: بگویید من مسئولم! طباطبایی تشکر کرد

فردوست پس از انقلاب به صورت پنهان در ایران زندگی می کرد و سرانجام در آبان ۱۳۶۲ در خانه پدری‌اش توسط نیروهای اطلاعاتی دستگیر شد و سرانجام در اردیبهشت ۱۳۶۶ درحالی که ۴ سال در بازداشت به سر می‌برد و به نگارش کتاب خاطرات خود می پرداخت بر اثر سکته قلبی درگذشت و در بهشت زهرا (قطعه ۱۰۸، ردیف ۵۵، شماره ۲۵) به خاک سپرده شد

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday 20 August 2012

مار زهرش را اینجوری می ریزه










بینید که مار چگونه زهرش را میریزد و زهر مار با خون انسان چه میکند اینجا این ویدئو جالب را ببینید
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday 6 August 2012

فرشته ها میتوانند مرد هم باشند








به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز
نشنیدم ...!!!



به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن
شکم بچه اش ،
اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !




به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو
جارو نزنن..همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم ، که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و
کوچک تر میشودولی پدر ...یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …


پدرم هر وقت میگفت "درست میشود" ... تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ،
میفهمی پیر شده !وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه...و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری


پدرم ،تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد
باشند ! به سلامتی هرچی پدره


خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می
گرددبه سلامتی هرچی پدره
-----------------
بیاییم با هم عهد بندیم از این پس:هر فرد زحمتکشی میبینیم
اون رو به عنوان فرشته ای
که
پشتوانه محکم فرزندانش است,احترام کنیم: این فرشته شاید:یک کارگر ساده باشد
یک کارگر شهرداری باشد
یک دستفروش باشد
یک پرستار باشد
و هر چه که هست
یک فرشته هست
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday 4 August 2012

رقص حمید لولایی در مجلس مردانه

اونجور پریدن حمید لولایی و آقا رو ماچ کردن رو باور کنیم یا اینجور ریز رقصیدنش رو . حالا همه به یک طرف وسط رقص چرا وانمود به کندن شلوارت کردی حمید خان ؟  ((:کاش گریه کردن و پریدنت تو بغل آقا رو نمیدیدم وحالا میتونستم با رقصیدنت بیشتر حال میکردم.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday 16 July 2012

هویت طلبان دروغین وفعالین ضد ملی اختگان اجتماعی



ینی چری‌گری و ینی چری سازی... کیستی و چیستی هویت طلبان دروغین وفعالین ضد ملی اختگان اجتماعی 









ترکسازی 
قرن‌ها پیش در یک دوره تاریخی قبایل ترک پس از هجوم وحشیانه و غلبه بر مردم سرزمینهای شکست خورده که به تصرفشان در می‌آمد و برای پرهیز از امکان شورش و انتقام جویی‌های مردم اقدام به ترکسازی مردم شهر‌ها و آبادی‌ها می‌کردند بطوری که در راه انجام این کار مردم سر راه را «ترک» می‌کردند.

برای این کار آن‌ها پس از غارت و یغمای شهر‌ها و آبادی‌ها و تجاوز به زنان و مادران دست به کشتار همه افراد بالای پنج سال می‌زدند و پس از آن این کودکان را میان افراد قبیله و سربازان و خانواده‌هایشان به عنوان غنیمت تقسیم کرده و علاوه بر به بردگی کشیدن جنسی و کاری آن‌ها را به روش ترکی بار می‌آوردند و بدینگونه به سادگی هر چه بیشتر کودکانی را که هیچ آشنایی با فرهنگ و تمدن نیاکان و اجداد خود نداشتند را با فرهنگ ترکی بار می‌آوردند و در نتیجه این کودکان زبان مادریشان را هم فراموش می‌کردند و ترک زبان شده و بیخبر از تمامی گذشته‌ها بسادگی ترکسازی می‌شدند و این باعث می‌شد پس از اینکه این کودکان بزرگ شدند و به ازدواج‌‌ همان ترکان نیز در می‌امدند با اینکه نژاد ترکان عوض می‌شد ولب فرهنگ و زبان آن‌ها باقی می‌مانند! همانگونه که می‌دانیم سبکتکین پدر محمود غزنوی یکی از این کودکان ترکسازی شده است! یا نادر شاه ناپلئون خاور که در جوانی با مادرش به اسارت افشارهایی درآمده بود که گهگاه خراسان جنوب غربی را غارت می‌کردند. وی پس از مرگ مادر از اسارت گریخته بود و با اینکه همین دوران اسارات، اورا به نادر افشار معروف ساخته بود و سرگذشت وی و کارهایی که برای رستاخیز ایرانیان کرد بر هیچ میهن پرستی پوشیده نیست البته وی هم در ‌‌نهایت با توطئه خیانت آمیز چندین تن از خائنین به همراهی سران برخی از همین قبایل ترک از جمله قاجار که از بیم وی قدرت ارض اندام نداشتند در دهم ژوئن سال ۱۷۴۷ -۲۰خرداد در فتح آباد قوچان در خوابگاهش به دست تنی چند ناجوانمردانه کشته شد و به این ترتیب ناپلئون خاور زمین از این دنیا رفت ـ مردی که آرزو داشت ایران را بار دیگر ابرقدرت جهان کند!





این روش علاوه بر اینکه پیوندهای تاریخی این کودکان را از بین می‌برد باعث می‌شد تا روسای قبایل آن‌ها را به عنوان سرباز و سپر بلا یا جان فدا در ادامه تهاجمات و تاراج‌ها به عنوان پیشقراولان سپاه‌شان استفاده کنند و این سربازان تازه هم که تلاش می‌کردند برای فراموش کردن تحقیر و سرکوب کودکیشان در میان خانواده‌ها و قبایل ترک که مالک آن‌ها بودند بیخبر از اینکه کی بودند و از کجا بودند مانند زنگیان مست دست به خونریزی و کشتار می‌زدند تا برای خود وجه‌ای و یا پاداش و لقبی در میان اربابانشان بیابند و خودشان را ارضا کنند درست مانند یک برده زرخرید که اخته اش کرده اند و به خواجگی حرمسرا گمارده اند سرخوش از دیدار زنان حرم و بیخبر از اینکه چه بلایی بسرشان رفته است و حتی ممکن است یکی از اعضای خانواده اش هم در میان کنیزکانی است که این آقا وظیفه اش آماده کردن آنها برای خوشگزرانی اربابی ااست متجاوز به خانواده اش که حتی مرد بودن نباتی خودش را هم از وی سلب کرده اند! نمونه این خوش خدمتیهای ناخواسته را می‌توان بعد‌ها در نیروهایی بنام ینی چری دید که در روم شرقی از فرزندان همین پدر و مادرهایی که کشته شده بودند تشکیل شد و از این نیروی سرکش و بیهویت در کشتار باقیمانده مردم و همنژادان خودشان و شهرهای دیگر که می‌بایست به تصرف ترکان در بیاید قرار می‌گرفت!
و خوشبختانه در غرب و سرزمینهای اروپای آن زمان به علت عدم تصرف کامل همه سرزمینهای اروپایی تاریخنگارانی که این تهاجمات را ثبت می‌کردند بویژه در زمان جنگهای صلیبی روایتهای بیشماری از این جنایت‌ها آورده‌اند درست بر عکس کشورهایی مانند ایران که در مرکز تهاجمات گسترده آن‌ها بودند بازمانده‌ای باقی نمی‌ماند که این سرگذشت‌ها را در تاریخ ثبت کند و اگر هم چیزی یافت می‌شد بسرعت نابود و سرکوب می‌شد!
از نمونه بارز این کشتار فجیعانه می‌توان به کشتار مردم مرو و نیشابور و... بدست لشگریان مغول که بخش بزرگی از آن‌ها را قبایل ترک تشکیل می‌داد می‌توان نام برد تا جاییکه برای نمونه مغول‌ها پس از اینکه به شهر مرو که یک کرور (پانصد هزار نفر) جمعیت داشت وارد شده ند تمامی این پانصد هزار نفر را کشته‌اند و شهر را نابود کرده اند در این میان ۱۷ مرد که به منار مسجدی پناه برده بوده‌اند پس از خروج مغول‌ها از منار که خارج می‌شوند در سال نخست بسبب نابودی کامل شهر وآبادیهای اطراف که خالی از هرگونه سکنه و جاندار و کشتزارهای سوخته و نابود شده بوده از گوشت مردگان تغذیه کردند. بعد اندک گندمی را که در ته انبار‌ها باقی مانده بود در بیرون شهر کاشتند... و سپس ۳۶ سال گذشته و آنان حتی یک انسان زنده رانیز ندیدند که از آن حوالی عبور کنداین خود نشان دهنده این بوده است که مغولان مردمان تمامی روستاهای اطراف را نیز قتل عام کرده بودند.
مواردی که در بالا ذکر شد به همراه جنایتهایی که بعد‌ها سایر ایلخانان مغول و ترک تبار بمانند قاجاریه و... در ایران انجام دادند فقط نمونه‌های کوچکی از رفتارهای وحشیانه آن‌ها بوده است و به یقین با مراجعه به منابع و کتب تاریخی معتبر نمونه‌های فراوانی را می‌توان یافت و فقط برای روشن شدن و درک هر چه بیشتر از موجوداتی بنام ینی چری یادآوری شد تا خوانندگان اندکی بیشتر با چگونگی حالتهای روانی و هویتی آن‌ها که همینک با تلاشی مذبوحانه و با کمک تبلیغاتی رسانه های کشورهای همسایه وسرویسهای امنیتی گوناگون که برای آنها آبشخور فراهم میکنند و بیش از همه در اثر ندانم کاری وسهل انگاری افراطی رژیم غیر ملی که خود از هر دشمنی بدتر به انکار و سرکوب هویت تاریخی ایران فقط در راستای پویایی فرهنگ اسلامی میپردازد و باقی ارزشهای فرهنگی ایران را تمام نادیده می انگارد حرکت کرده و متاسفانه دیده میشود تنی چند از هممیهنان ما بر اثر این شیوه سازماندهی شده ترکسازی فرهنگی تحت تاثیرهمین امواج و رسانه‌های بیگانه و عمومن ترکزبان قرار گرفته اند و نادانسته و لجوجانه سرمست از القابی دهن پرکن و نامهای فریبنده فعال ملی و مدنی محیط زیست و غیره بصورتی انگل وار و قارچ مانند نمود یافته‌اند و پس از آنکه بسادگی هرچه تمام‌تر دچار دگردیسی هویتی گشته‌اند همانکاری را می‌کنند که ینی چری‌ها در گذشته!





انجام می‌دادند با این تفاوت که اینبار با چراغ خاموش ابزار تبلیغات مسموم و نفرت پراکنی بین هممیهنان ما شده‌اند!
امید است این نوشته سرآغازی باشد برای پرداختن به موجوداتی خود فریفته و از خویش بیگانه گشته که در تلاش برای گذر از مرحله دگردیسی بر سر راه خود دست به هرکاری میزنند از جعل تکذیب تحریف تاریخ تا مظلوم نمایی های گسترده و ... غافل از اینکه به هیچ عنوان خود ازآن بهره ای نخواهد برد که هیچ آتشی را هم که تلاش در افروختنش میکند نخست دامان خودش را میگیرد درست مانند همان نیروی ینی چری پیشقراولان نیروهای عثمانی!
http://ayarann.blogspot.jp/2012/06/blog-post_08.html
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday 11 July 2012

مهريه همسر من حدود 500 ميليون تومان است







سوال: با توجه به اينکه مهريه همسر من حدود 500 ميليون تومان است ولي ديه او فکر کنم يه 90 ميليوني باشد لذا به نظر شما بهتر نيست که به جاي پرداخت مهريه اش با خودرو از روي او رد شوم و سپس ديه اش را بپردازم؟ 
پاسخ: مسلم است که بهتر مي باشد فقط نبايد فراموش کنيد که گاهي عزرائيل هم از پس برخي زنان بر نمي آيد پس به نفعتان است پس از رد شدن از روي همسرتان، مجددا دنده عقب گرفته و چندبار رفت و برگشت از رويش رد شويد و جهت محکم کاري چندتا دستي و تيکاف هم روي جسدش بکشيد سپس با اورژانس تماس بگيريد! 








مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday 1 July 2012

ScreenShot








On a PC
With the content you want to save displayed on your screen:
  1. Click the Print Screen button. (This button is located in different places. On many computers you’ll find it in the upper right corner.)
  2. Open Microsoft Paint: Select Start > All Programs > Accessories > Paint.
  3. Click anywhere on the white part of the screen.
  4. In the Edit menu at the top of your screen, select Paste.
  5. Select File > Save As.
  6. From the Save As menu in the pop-up box, select JPG.
  7. Type in a filename for your image, choose a location on your hard drive to save to — many people choose the Desktop — and click Save.

On a MAC
With the content you want to save is displayed on your screen:
  1. Simultaneously hold down the three keys: ⌘ Shift and 4.
  2. Press the spacebar. A camera icon will appear.
  3. Tap the touchpad to take the picture. It should appear on your desktop as a file named Picture 1.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday 14 June 2012

بشار أسد


مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

میثم عبادی یک روز پس از انتخابات بر اثر اصابت گلوله جان باخت، او فقط ۱۶ سال و سه ماه زندگی کرد!



گفتگوی مسیح علینژاد با پدر میثم 















میثم عبادی یک روز پس از انتخابات بر اثر اصابت گلوله جان باخت. خبرگزاری فارس در ابتدا این نوجوان 16 ساله را "بسیجی" معرفی کرد اما اصغر عبادی، پدر او رسما اعلام کرد که قاتل میثم عبادی  "بسیجی" بوده نه خود او: "رفتم شکایت کردم. بعد گفتند یک نفر را به عنوان قاتل گرفته اند. قاضی آقای شاملو بود و گفت که قاتل را گرفته ایم و از نیروهای بسیج است. پوکه گلوله در محلی که میثم را زده بودند پیدا شد و گفتند که گلوله از همان اسلحه ای شلیک شده که دست این فردی که بازداشت کرده بودند، بود و به ما گفتند بروید انحصار وراثت کنید! من رفتم و این قضیه سه ماه طول کشید اما کردم. بعد از سه ماه مرا خواستند. قاضی پرسید با قاتل می خواهی چیکار کنی؟ گفتم قصاصش می کنم همانطور که بچه بی گناه مرا کشته است. گفت بنویس و من هم همین را نوشتم و دادم. بعد که برای پیگیری رفتم گفتند قاتل، او نبود و اشتباه گرفته بودیم و آزادش کرده ایم".
میثم عبادی روز 23 خرداد به گفته پدرش برای کمک به دختری که از سوی نیروهای بسیجی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود وارد شد اما با شلیک گلوله ای بر شکمش جان باخت.



















پرونده شکایت خانواده او مسکوت ماند و پدرش اظهار کرد: "گفتند چون قاتل مشخص نیست، پرونده را به اداره آگاهی برگردانده ایم. به قاضی گفتم الان من چیکار باید بکنم. گفت برو بنشین و دعا کن یک روزی پیدا شود. همه جا پی گیری کردم؛ همه جا سر زدم؛ حتی بیت رهبری رفتم و شکایت نوشتم اما هیچ جوابی ندادند. شروع کردند به اذیت کردن ما؛ حتی به در خانه می امدند و اذیت می کردند. می گفتند پسر شما آشوب گر بود. گفتم بچه من فقط 16 سال و سه ماه از زندگی اش گذشته بود. بچه بود چه می دانست آشوب گری یعنی چه؟ چرا اسم آشوب گر روی او می گذارید؟ قاتل او را معرفی کنید. پسرم رفت و اعتراض کرد که برادرم را کشتید و چرا این پیرمرد را اذیت می کنید. بعد از آن دیگر به اداره آگاهی هم راهمان ندادند. قبل از آن هر موقع می رفتم، تا اسم میثم را می گفتم راهمان می دادند اما بعد دیگر راهمان هم ندادند. ده بار می روم التماس می کنم تا راهم دهند. گاهی مامور آنجا دلش می سوزد و می گذارد داخل بروم اما هیچ جوابی نمی دهند".
این روند طی سه سال گذشته تغییری نکرده و اصغر عبادی اکنون میگوید که در نهایت می گویند قاتل شناسایی نشده و برو درخواست دیه کن.










پدر میثم:
 
 به قاضی گفتم الان من چیکار باید بکنم. گفت برو بنشین و دعا کن یک روزی پیدا شود.





مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday 4 June 2012

فرق مجلس خوب از مجلس بد، به عقیده امام خمینی








پس خدا کنه ما گیر مجلس خوبه بیوفتیم تا لااقل درد نکشیم.  ((: 
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday 1 June 2012

‏‏يك خانواده در طول 30 سال در یک روز مشخص عکس گرفته اند

سوزی و دیگو یک زوج اسپانیایی هستند که از سال ۱۹۷۶ با خود عهد میبندند هر سال در تاریخ معینی از خود و از دیگر افراد احتمالی خانواده خود عکس بگیرند و به عهد خود حدود ۳۰ سال پایبند بودند 






































مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin