Saturday 14 December 2013

مادر ما باغ ایران












موسمه هجرته برگا

فصل تنهاییه باغه

باغی که برای شبهاش

هر یه برگ یه شب چراغه

بچه های خوبه هر باغ


برگای سبزو عزیزن

حتی فصل زرد پیری

وقتی از شاخه می ریزن

آخه باغ عاشقه برگه

همه برگا بچه هاشن

بچه هایی که میمیرن

اگه از مادر جداشن

این جدایی خیلی سخته

اما باغ طاقت میاره

واسه برگشتن برگا

تا بهار چشم انتظاره

اگه باغ تنها بمونه

مرگه آبروی برگه

برگه بی درخت و بی باغ

یه تنه محکوم به مرگه

یه تنه محکوم به مرگه

مادر ما باغ ایران

ما همون برگای زردیم

با زمستون اگه رفتیم

باز دوباره برمیگردیم

مادر ما خاک ایران

ما همون برگای زردیم

با زمستون اگه رفتیم

باز دوباره برمیگردیم

اگه ترکه خونه کردیم

اگه از باغ پر کشیدیم

فصل برگشتن رسیده

ما به ایران برمیگردیم


ما به خونه برمیگردیم.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Tuesday 26 November 2013

دیدار رضا شاه بزرگ و کمال اتا ترک در ۲۶ خرداد ۱۳۱۳

این ویدئو را با کیفیت پالایش شده صدا و تصویر ملاحظه میکنید، در انتها توضیح داده میشود که این ویدئو اولین بار پس از حدود ۷۰ سال از تاریخ ساختنش نخستین بار چگونه و توسط چی کسی کشف شد

رضا شاه بر خلاف شاهان دیگر بجز مسافرت های داخل ایران به مسافرت های خارجی اصلا علاقه ای نداشت و عقیده داشت که وقتش را باید بیشتر بر روی ایران معتوف نماید، تنها سفر خارجی که در طول مدت پادشاهی اش انجام داد همین مسافرت ترکیه و دیدار با اتا ترک بود که دست آورد های خوبی برای ایرانیان بود، یکی از ان دست آوردها اینکه رضا شاه متوجه نقش فال و بسیار زیاد زنان در جامعه و کمک به پیشرفت و استفاده بهینه از انرژی بانوان در جهت توسعه و پیشرفت اجتماع شد، و بعد از بازگشت چند سال بر این نظریه اندیشه کرد و بالاخره تصمیم به اجرای ان گرفت ولی تنها مانع بر سر راه اجرای اینکار حجاب بود که دستور به کشف حجاب داد و روزی را برایش معین کرد و به همه دربار اعلان کرد که آنروز معین با همسران و دخترانشان بدون حجاب در این جشن شرکت کنند تا مردم هم به اینکار ترغیب شوند.





روزنامه ملیت چاپ ترکیه ضمن گزارش این موضوع در باره نحوه دسترسی به این فیلم در شماره ۲۶ اکتبر خود می نویسد: پرفسور سامی شَکَراُغلو، مدیر مسئول پیشین این روزنامه، روزی که برای خرید میوه به یک میوه‌فروشی در استانبول رفته بود کودکی را در مغازه می‌بیند که به تراشیدن قوطی و حلقه‌های فیلم مشغول است. پس از پرسش از این کودک، وی توضیح می‌دهد که او از تراشیدن این حلقه و اضافه کردن ماده استون به آن، برای درست کردن چسب استفاده می‌کند.

دیدن نام «آتاتورک» بر روی یکی از قوطی‌ها، کنجکاوی پرفسور شکراغلو را به خود جلب می‌کند و او پس از پی‌گیری متوجه می‌شود که این کودک، این حلقه‌ها را از انبار این میوه‌فروشی که در گذشته انبار فیلم‌های یک شرکت فیلم‌سازی به نام «ایپَک» بوده می‌آورد.

پرفسور شکراغلو با خریدن و به همراه آوردن فیلم‌های موجود در این انبار آنها را از نابودی نجات می‌دهد. نسخه تازه و کمی طولانی‌تر از فیلم سفر رضاشاه به آنکارا، یکی از این فیلم‌های نجات یافته از این انبار است.

در این فیلم که روز ۲۶ خرداد ۱۳۱۳ گرفته شده دیده می‌شود که این دو سیاستمدار تعارفات اولیه را به زبان ترکی انجام می‌دهند و سپس به بازدید از مراسم مختلف
می‌روند.



رضاشاه، ۱۲ خرداد ۱۳۱۳، در رأس یک هیأت ۱۷ نفره که اکثرشان نظامی بودند وارد آنکارا شد. در این سفر ۳۸ روزه که تنها سفر خارجی رضاشاه بود دو پیمان دوستی و امنیت و رفع اختلاف مرزی در آنکارا بین دو کشور به امضا رسید.

ترجمه صحبت‌های رضاشاه و مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) به فارسی:

آتاتورک: خیلی مایه خوش‌بختی است که به ترکیه تشریف آوردید.

رضاشاه: من هم بی‌نهایت خوش‌وقتم که موفق شدم به آرزوی دیرینه‌ای که داشتم برسم.

آتاتورک: خیلی متشکرم. مدت‌ها بود که منتظر تشریف‌فرمایی شما بودم. حسرت دیدار شما را داشتیم و صمیمانه می‌گویم که خیلی خوش‌وقتم که بالاخره روز ملاقات رسید.

رضاشاه: شاید بدانید که چند سال پیش به نماینده شما عرض کردم که برای زیارت شما به ترکیه سفر خواهم کرد.

آتاتورک: خیلی ممنونم. خیلی ممنونم. دوستی ما خیلی قدیمی است و از سال‌ها پیش شروع شد. این، دوستی و آشنایی متقابل را بیش از پیش تقویت خواهیم کرد.

رضاشاه: شاید در گذشته غفلت شده‌باشد ولی امیدوارم در آتیه جبران شود.

آتاتورک: هیچ شک و شبهه‌ای ندارم و تمام ترک‌ها هم همین نظر را دارند.
Show less

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday 24 November 2013

دقایقی قبل از مرگ ندا آقاسلطا درآن کوچه کذایی چه گذشت و او چگونه بقتل رسید؟









ویدویی از آقای سردار رادان دیدم که خطاب به پلیس اینتر پول و همچنین پلیس کانادا میگفت، چطور است که شما نمیتوانید آقای اخباری را پیدا کنید، منظورشان همان اخباری معروف است که در بانک کار میکرد و میلیارد ها دلار پول ملت ایران را به یغما برد، او اضافه کرد اگر شما قادر به پیدا کردن او نیستید، به ما اعلان کنید و اجازه صادر کنید تا من یک تیم به کانادا اعزام و ظرف ۴۸ ساعت او را به شما تحویل دهم.


بد نیست تا به او گوشزد کنند که اگر شما با وجود این همه مستندات، سالهاست که نمیتوانید قاتل ندا آقا سلطان و ستار بهشتی را پیدا کنید، لطفا همان تیم را مامور کنید تا قاتلان ندا آقا سلطان و ستار بهشتی را زیرگوشتان دستگیر کنند، فرستادن تیم زبر دست به کانادا پیشکش خودتان و قاضی مرتضوی رفیق شفیقتان.






مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday 20 November 2013

قرار نبود تا نم باران زد، دستپاچه شویم



قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...
هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم
، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از
دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود.

باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.
قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن،
 طبقه روی طبقه برویم بالا،
 قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد،


 بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...
تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست.

 این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.
من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌زنده بودن مان. قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.
قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.
 قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا 




مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Monday 18 November 2013

زهرا بهرامی چگونه بود که اعدام شد. شاهد تلويزيونى عاشوراى ٨٨ كه بود؟





عاشوراى ٨٨؛ به اجباردروغ گفت تا اعدام نشود اما شد


به نظر مى رسد به او وعده داده بودند که دروغ هاى دیکته شده توسط نیروهاى امنیتى را جلوى دوربین بگوید تا اعدام نشود؛ او هم چنین کرد غافل از آنکه آنها ناجوانمردتر از آنند که به وعده شان عمل کنند. وى رو به دوربین گفت که زنان در عاشوراى ٨٨ روسرى از سر خود برداشتند و… اما این شهادت دروغین نیز امانش نداد.
زهرا بهرامی، شهروند ایرانی هلندی است که پس از بازداشت در عاشورای ٨٨ تهران در شعبه پانزدهم دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به «محاربه» متهم شد. اما ناگهان اتهام او به حمل مواد مخدر تغییر کرد؛ کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، دقایقی پس از اعدام او با ژینوس شریف رازی وکیل زهرا بهرامی تماس گرفت اما او نیز از جریان اعدام خبر نداشت و به کمپین گفت: « شوکه شدم. اصلا خبر نداشتم. باید به وکیل اجرای حکم ابلاغ می شد اما هیچ خبری نداشتم. نمی دانم چه بگویم. فقط شوکه هستم.»

کردیه بانو به گلوی دریده شده اش افتخار کرد

ژینوس شریف با اشاره به اینکه قوه قضاییه ایران هنوز به اتهامات امنیتی موکل وی رسیدگی نکرده است گفت: « من درشگفت هستم که با آنکه هنوز به اتهامات امنیتی موکلم رسیدگی نشده است حکم اعدام برای وی صادر شده است.»
دختر وى اما ماجرا را چنین تحلیل کرد که: « مادرم تبعه کشور هلند است. احتمالا می خواستند با این اتهام دست دولت هلند کوتاه شود. قبلا هم این اتهام ها را بی خودی به دیگران زده اند. چندی پیش به وکیلی سرشناس اتهام زدند که در دفترش مواد مخدر پیدا کرده اند اما چون ایشان سرشناس بودند زیاد نتوانستند قضیه را کش بدهند اما مادر من زن تنها و بی کس است، زورشان تنها به او رسیده است. می دانند که کسی را ندارد تا به او کمک کند.»
بنا بر گزارش هایى که همان روزهاى اعدام وى منتشر شد خانم بهرامی طی هفته های اول زندان شکنجه روحی و جسمی شده بود تا سناریویی که برای وی نوشته بودند را به صورت اعترافات تلویزیونی مطرح کند.

زهرا بهرامى، اعدام شد بى آنکه حتى اتهامش در روندى عادلانه رسیدگى شود و هنوز روشن نیست که او هرگز جرمى مرتکب شده بود یا نه؟ هر چند او تنها اعدامى این سرزمین نیست که چنین قربانى آلودگى دستگاه امنیتى و قضایى مى شود. 

زهرا بهرامی و دخترش بنفشه نایب پور 
شعر زیبایی از اردلان سر افراز :
منم یک از هزاران، یکی از بیشماران 
نه در سودای نامم، نه در اندیشه ی جان 
من آن گهواره دارم، که از تو سنگسارم
اسیرم در حصارم، ولی آیینه وارم 
به جرم زنده بودن، عشق ورزیدن 
به جرم آسمان را آبی پرواز دیدن 
سنگسارم کن 
به جرم خوب دیدن، خواب دیدن 
ماه را به مقنعه مهتاب دیدن
سر به دارم کن 
به جرم خویشتن بودن
نه یک بازیچه، من بودن 
سرافرازانه زن بودن، به صد کیفر دچارم کن 
به دست جهل، با سنگ تعصب 
سنگسارم کن 
تو اعدام ترانه، تو سنگ و تازیانه 
من اما خاک باغم، دلم دریای دانه 
میان مرگ و میدان، میان سنگباران 
من از تکرار انسان، نخواهم شد پشیمان 
مرا در سنگباران، نخواهی دید لرزان 
منم تکرار انسان، نخواهم شد پشیمان 
هجوم سنگپاره، نبوده راه چاره 
که برتن دارم از عشق، ردایی از ستاره 
اگر ما را نهانی، به مسلخ میکشانی 
نمیدانی و مارا به قله میرسانی 
من آن گهواره دارم، زمین بار دارم 
منم مادر، منم خاک، سحر را انتظارم 
من آن گهواره دارم، که از تو سنگسارم  
من مادر، منم خاک، خود باغم بهارم!!!
اردلان سرفراز
مصاحبه کامل کردیه بانو و سعید قائم مقامی
زهرا بهرامی چگونه بود که اعدام شد 



مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday 25 October 2013

نقش خائنانه دکتر ابراهیم یزدی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی

نقش خائنانه دکتر ابراهیم یزدی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی


aiuwc0d7vkow82np9fjr (1)
ابراهیم یزدی در مهرماه سال ۱۳۱۰ در قزوین به دنیا آمد. 6 سال بعد همراه با خانواده در تهران خیابان ری ساكن شد. تحصیلات خود را تا مقطع دبیرستان در دارالفنون سپري كرد و سپس وارد دانشکده داروسازی دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۳۲ از اين دانشگاه فارغ التحصيل شد.
بعد راهي آمريكا شد و ضمن تحصیل در رشته داروسازی، با بخش آسیب‌شناسی و فارماکولوژی دانشگاه بیلور در ايالت تگزاس به كار تحقيقاتي پرداخت. سپس در شهر هوستون ایالت تگزاس مقيم شد و ضمن ايفاي نقش در بناي نخستين مسجد در شهر هوستون «جامعه مسلمانان هوستون» را تأسيس كرد و خود رياست آن را برعهده گرفت. همچنين در تأسيس «انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا» با شهيد مصطفي چمران همكاري كرد.وی  در سال 1343 اقامت دائم آمریکا و در روز 19 مارس 1971 به تابعیت آمریکا درآمده است.
Ebrahim.Yazdi13اما فعالیت های ابراهیم یزدی تنها به انجمن اسلامی ختم نشد یزدی در طول اقامت در آمریکا به عضویت سازمان سیا در آمد.سال 1357 سرطان تمام بدن محمد رضا شاه پهلوی  را فرا گرفته شعله های انقلاب شعله ور گشته آمریکا از چند سال قبل تقریبا می داند که رژیم شاه رفتنی است اما برای جلوگیری از به قدرت رسیدن چپ ها و ملی و سایر نیروهای ترقی خواه باید بدنبال یک بدل برای شاه باشد تا منافع آمریکا را در منطقه تامین کند و ایالات متحده برای این کار تصمیم می گیرد ارتجاعی ترین و عقب مانده ترین قشر جامعه را بجای محمد رضا شاه بنشاند .
دولت عراق تحت فشار رژیم محمد رضا شاه پهلوی تصمیم می گیرد که یکی از مخالفین بنام آیت الله خمینی را اخراج کند خمینی نیز بدون اینکه در آن زمان حتی فکر رهبری انقلاب و رسیدن به قدرت را داشته باشد در روز 12 مهربه طرف مرز کویت می رود تا از آنجا بتواند وارد کویت عمان یا سوریه شود اما شاید آن موقع از نقشه ای که استعمار برای به قدرت نشاندن وی داشت اطلاعی نداشت اگر آیت الله خمینی وارد سوریه یا کویت یا عمان می شد تقریبا نمی توانست کاری از پیش ببرد آمریکا دکتر ابراهیم یزدی را راهی عراق می کند وی در مرز کویت آیت الله را با خود همراه می کند و به پاریس می برد زیرا پاریس در آن زمان مرکز سقل رسانه های جمعی دنیا بود و آیت الله باید در رسانه های جمعی دنیا مطرح می شد و در روز 14 مهر آیت الله وارد پاریس می شود و در یک روستای خوش آب و هوا و ویلایی که قبلا با صادق قطبی زاده برای وی تدارک دیده شده بود اقامت می کند.
در مدت اقامت آیت الله در پاریس نوفلوشاتو تبدیل به بزرگترین مرکز خبری جهان شد و هر روز خبرنگاران بیشتری با آیت الله مصاحبه می کردند اطرافیان آیت الله از جمله بنی صد و یزدی نیز به او آموختند که چگونه در مقابل دوربین دروغ بگوید و تقیه کند و از مفاهیم زیبایی چون آزادی دموکراسی سخن بگوید. و کم کم که آیت الله تنها یکی از مهره های انقلاب ایران بود بعنوان رهبر انقلاب معرفی شد.
images
تصویر مربوط به ملاقات رامسی کلارک مامور سیا و آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو آیت الله اشراقی داماد آیت الله خمینی نیز به خوبی در تصویر دیده می شودو.
ریچارد کاتم كه بعدها به عنوان استاد علوم سیاسی دانشگاه پیتسبورگ معرفي شد، از ماموران قدیمی سیا در ایران ‌بود. کاتم رهبر تیم سیا در شبکه بدامن و ستاد براندازي دولت مصدق بود و پس از خروج جوزف گودوين هداين عناصر وابسته به سيا را مستقيما برعهده داشت. ریچارد کاتم از همکاران شبکه مسوول جنگ روانی و جعل مدارک سیاسی در دوران جنبش ملی شدن صنعت نفت بود.
 کاتم، نخستین بار ابراهیم یزدی را در دهه ی 1950، زمانی که افسر سیا در ایران بود، آشنا شد. در دهه ی 1960، ابراهیم یزدی بین ایران، فرانسه (پاریس) و ایالات متحده در رفت و آمد بود و با قطب زاده و فعالان مذهبی هوادار آیت الله خمینی، کار می کرد. یزدی در سال 1967، در شهر هیوستون ایالت تگزاس آمریکا ساکن شد و به پژوهش و تدریس در کالج پزشکی «بیلور» پرداخت.
در طول جریان انقلاب ابراهیم یزدی نقش رابط بین آیت الله خمینی و ایالات متحده آمریکا را بازی می کند یک بار نیز ترتیب ملاقات رمزی کلارک نمایند کارتر و مامور سیا را با آیت الله خمینی می دهد
همسر ابراهیم یزدی ریچارد کاتم را چنین توصیف می کند: ریچارد کاتم یک دوست بسیار نزدیک  شوهر من بود  و اوتنها  کسی است که حتی  بیش از من  درباره او می داند. ریچارد کاتم استاد دانشگاه ( پی تز بورو ) در ایالت کنه تیکت بود و یکی از پر جنجال ترین حامیان رژیم خمینی در امریکا بود.
Photo69_1
تصویر ملاقات ابراهیم یزدی و رامسی کلارک مامور سیا
در یکی از کتابهای پرفروش در آمریکا بنام کارتر پدر نابه سامانی های جهان(Jimmy Carter, The Liberal Left and World Chaos) نوشته دکتر مایک اوانس شده است که کارتر چندین چک 150 میلیون دلاری برای کمک به روند انقلاب از طریق ماموران خود در سیا به آیت الله خمینی رساند و در آن زمان یزدی تنها رابط بین سیا و خمینی بود.
همچنین ژيسكاردستن رييس جمهور وقت فرانسه در سفرش به ايران در مصاحبه اي با روزنامه توقيف شده توس از حمايت شديد كارتر از انقلاب ايران در جريان كنفرانس گوادلوپ پرده برداشت كه همين مصاحبه هم يكي از موارد خطاي روزنامه به شمار آمد .
در برخی از نوشته های همراهان آیت الله خمینی نیز این مساله به چشم می خورد که دولت فرانسه علاقه ای به پذیرش شاه نداشت پس می توان نتیجه گرفت دولت فرانسه تحت فشار های دولت آمریکا مجبور به پذیرش آیت الله خمینی در خاک خود شده است.
yazdi2
 حقیقت این است که ابراهیم یزدی واقعا عامل سیا بوده و هست من در زمانی که در لندن اقامت داشتم در تماسی در باره تعدادی از اطرافیان آقای خمینی از آقای محمد حسیبی یکی از سرسخت ترین مخالفان رژیم شاه سوال کردم وی به من گفت :
که بازرگان یک آخوند کراواتی بود-بنی صدر یک فرد بسیار مغرور بود که حتی هنوز اسم نشریه اش هم انقلاب اسلامی است و عوضش نکرده-در مورد یزدی او نیز به این مساله اشاره کرد که او مامور سیا بود و هنوز هم مامور سیا در ایران هست.
رابرت درایفوس نویسنده کتاب بازی شیطان که خود یکی از مخالفان حکومت شاه بود در کتاب خود به خوبی به نقش ابراهیم یزدی و کاتون در به روی کار آمدن خمینی اشاره می کند برای مطالعه توضیحات کامل به این لینک مراجعه کنید:
فصل نهم كتاب مربوط به انقلاب 79ــ1978 ایران و دخالت فعال دولت آمریكا در آن ــ لااقل از اوایل سال 1977 یعنی دو سال قبل از پیروزی انقلاب است. در این فصل بویژه نقش دو مهره پراهمیت در فراهم آوردن مقدمات انتقال قدرت از شاه به آیت الله خمینی آشكار میشود: یكی ریچارد كاتوم مامور كهنه كار سازمان سیا و دیگری ابراهیم یزدی. در صفحه 234 كتاب میخوانیم: 
«ریچارد كاتوم از ماموران امنیتی دولت آمریكا بود كه ادعا داشت «شیوه تفكر شیعی» را درك میكند. او در اوایل دهه ی 1950 عضو گروه عملیات مخفی سازمان سیا در ایران بود . . . كاتوم در 1958 استاد دانشگاه پیترزبورگ شد، اما در سازمان سیا و عملیات مخفی آن باقی ماند و رابطه ی خود را در دهه ی 1960 و 1970 با مخالفان شاه ــ چه شخصیتهای مذهبی و چه ملی ــ حفظ كرد. او بویژه با دو نفر كه در سال 1978 در دوران تبعید خمینی در پاریس از نزدیك ترین مشاورین او بودند رابطه ی بسیار نزدیك داشت: یكی ابراهیم یزدی و دیگری صادق قطب زاده. 
این دو (یزدی و قطب زاده) سالها یا به آمریكا مسافرت كرده یا در آنجا زندگی كرده بودند و هر دو با اخوان المسلمین همكاری نزدیك داشتند. ابراهیم یزدی در این رابطه (رابطه با اخوان المسلمین) انجمن های اسلامی را بنا نهاد.» 
در ادامه میخوانیم: 
«ریچارد كاتوم هنگامی كه به عنوان مامور سیا در ایران كار میكرد، اول بار ابراهیم یزدی را در اواسط دهه ی 1950 در ایران ملاقات كرده و با او دوستی نزدیكی برقرار كرد. یزدی در سالهای دهه ی 1960 میان ایران، پاریس و ایالات متحده رفت و آمد میكرد و با قطب زاده و فعالان مذهبی ایرانی طرفدار آیت الله خمینی كار میكرد.» 
درایفوس در ادامه مینویسد: 
«در اوایل سال 1978، در تلگراف های سری كه از ایران به وزارت خارجه آمریكا و سازمان سیا میرسید اسم ریچارد كاتوم دوباره ظاهر میشود. جان استمپل مامور سفارت آمریكا در ایران با محمد توكلی رهبر جنبش طرفداران خمینی ملاقات میكند. محمد توكلی از او میپرسد آیا پروفسور ریچارد كاتوم را می شناسید؟ و از او میخواهد كه اسم او را با ریچارد كاتوم چك كند


 :برگرفته از  
http://barayeagahinaslejavan.wordpress.com/category/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C/

از جنـــــایات تا مکافات


از احمد رضا بهارلو 
هاميلتون جردن مشاور ويژه جيمى كارتر و يكى از همه كاره هاى كاخ سفيد، درخاطرات خود، بندى را به آب داده كه از ديد بسيارى از ما سريع و الكى خوانها براى سالها،پنهان مانده است. هاميلتون جردان از طرف كارتر مامور شده بود تا در پاناما بديدار شاه ايران رفته وهر طور شده، اورا از سفر بمصر (و مرگ در آرامش) بازدارد.
وقتى به محمدرضا شاه ميگويد "براى چه ميخواهيد چنين سفر طولانى بمصر بكنيد؟ اينجا كه ناراحت نيستيد. اگرهم عمل جراحى لازم باشد ميتوانيد با بهترين دكترها عمل جراحى را انجام دهيد. مطمئن باشيد خيلى بدون دردسر!! ميتوانيد در پاناما بمانيد".
شاه در پاسخ اين جوجه تازه ديپلمات شده، (بنقل از خاطرات امير اصلان افشار) ميگويد: آقاى جردن، من آدمى هستم كه در حال مرگ است و ميخواهم با افتخار بميرم. نمى خواهم در بستر بيمارى در پاناما بميرم.
كارتر كه تيرش بسنگ خورده هواپيماى شاه را براى چهار ساعت روى باند فرودگاه نگاه ميدارد، و بالاخره هم فشار آمريكائيان باشرف و استخواندارى مثل راكفلر او را ناچار ميكند تا مرتكب افتضاح ديگرى نشود و بگذارد شاه ايران سفر آخر خود را آنچنان كه ميخواهد بانجام رساند و روزهاى پايان را با دوست و بزرگ مردى بگذراند چون انورسادات كبير، كه نيك ميداند "چرا او باين روز گرفتار آمده".
اما جردن در ميانه خاطرات خود به پيشنهاد فرومايه اى بنام "صادق قطب زاده"،( لات جلنبرى كه با پاسپورت سورى خود همراه با سه تن مهاجمين معروف به مثلث بيق از فرانسه بايران صادرشد، و بنشانه "عظمت مصيبت" و در خرتو خر فتح ايران شد وزير امور خارجه)، اشاره ميكند و ميگذرد. قطب زاده كه خود دوره ديده سازمان هاى جاسوسى و دنيا برهم زن بود، براى حل بحران گروگانگيرى به هاميلتون جردن پيشنهاد ميكند كه سى آى ا آمپول مخصوصى را ،كه خود او قطعا خوب با اثرات آن آشنا بوده،(براى بسيارى كه پيش از انقلاب بدست انقلابيون سربنيست شدند تا زمينه براى ضربت بزرگ فراهم شود شايد و قطعا ازين روش ها استفاده شد) به شاه ايران تزريق كند، تا موجب مرگ در ظاهر طبيعى او شود. مرگ شاه بهر وسيله تنها دغدغه خاطر نابكارانيست كه نيك ميدانند اين ملت روزى نزديك از اين خواب جنون بيدار خواهد شد و بجستجوى جبران آنچه با شاه و با خود كرده برخواهد آمد.
اين يك پيشنهاد جديست كه جردن بهمين خاطر در خاطرات خود نقل كرده و شايد بتوان بعدها بيشتر از پيامد هاى آن آگاه شد. اما همين يك سطر عمق رذالت و بى تقوائى كل اين مهاجمين را نشان ميدهد كه در قالب آزادى خواهان در معيت خمينى بر سر ايرانيان خراب شدند.
ملاحظه كنيد سقوط اخلاقى دنيا بكجا رسيده كه وزير امور خارجه كشورى گوش شنوائى بيابد وبه مشاور ويژه رئيس جمهور آمريكا چنين پيشنهاد شرم آورى را كه به پادشاه كشور متحد و دوست خود آمپول مرگ تزريق كند، اصولا مطرح كند.
اما سرنوشت خود اين فرومايه چه بود؟
ظاهر قضيه اينست كه خمينى اورا اعدام كرد. اما كارى كه با او شد بروايت شاهدى، چيزى مخوف تر از اعدام خشك خالى بود، كه روزى عرض خواهد شد.

منبع :
http://azarakhshblogspot.blogspot.co.uk/2013/10/blog-post_24.html
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday 25 September 2013

عکس فرزند رهبر انقلاب در خیابان انقلاب



عجایب صنعتی دیدم در این دشت/ که آق مجتبی در انقلاب ویلان میگشت 

عکس فرزند رهبر انقلاب در خیابان انقلاب





مرجع :  
http://www.iranpressnews.com/source/157720.htm
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Thursday 19 September 2013

فرمان نادر شاه افشار برای ملک شکی

فرمان نادر شاه افشار برای ملک شکی

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday 19 July 2013

گروه قنات جهرم

علی محمد بشارتی جهرمی....... 
گروه قنات در شهرستانِ جهرم كه در جنوب استان فارس قرار دارد، شكل گرفت. اين گروه قربانيان خود را پس شكنجه‌هائي سبعانه به‌قتل مي‌رساندند و اجساد آن‌ها را درونِ قنات‌هاي اطراف اين شهرستان مي‌انداختند. به همين خاطر نيز نام گروه قنات برخود داشت.

شجره‌ي جنايت

زمان قاجاريه آخوندي به نام سيدعبدالحسين آيت‌الهي از نجف به فيروزآباد و سپس به لار، و از آنجا به جهرم آمد. او در انقلاب مشروطه فعال بود و در راه مشروعه تبليغ و مبارزه مي‌كرد.
سيدعبدالحسينِ آيت‌الهي مردي قسي‌القلب و جنايت‌پيشه بود. او فتواي قتل بسياري از مزدكيان روستاهاي بين جهرم و لار و نيز بهائي‌هاي اين منطقه را صادر كرد، و خود نيز علاوه بر آمر بودن از عوامل اين كُشتار بود. آنان كه از اين كشتار جان به در مي‌بردند راهي جز آوارگي نداشتند.
سيدعبدالحسين آيت‌الهي فرزندي به‌نامِ سيدعلي موسوي داشت كه به آقالي، يعني آقاعلي معروف بود. سيدعلي موسوي آخوندي بي‌سواد، مرتجع و روشنفكرستيز بود. او ادعا داشت كه با امام زمان در تماس است. برخي از مردم جهرم و روستاهاي اطراف اين شهرستان اين دروغ بزرگ را باور كردند و با اين پندار كه اين فرد مقدس است و قدرت الهي دارد، پيرو او شدند.
سيدعلي موسوي در ميانِ مسئولين شهرستانِ جهرم نيز داراي نفوذ بسيار بود. فرمانده‌ي  پادگان جهرم، رئيس شهرباني جهرم، نماينده مردم جهرم در مجلس شوراي ملي پشتِ سر اين آخوند مرتجع نماز مي‌خواندند، و هر نوروز به دست‌بوس‌اش مي‌رفتند.
سيدعلي موسوي فرزندي به‌نام سيدعبدالحسين داشت كه به ظاهر مردي ساده و رئوف مي‌نمود، به همين خاطر سيدعلي موسوي اين فرزندش را لايقِ جانشيني خود نديد. او برادرزاده‌اش حسين‌آقا را از شيراز به جهرم آورد، حسينه‌اي در محله‌علي پهلوان جهرم ساخت و به حسين‌آقا سپرد.
سيدعلي موسوي در تابستان سال 1341 مُرد. پس از مرگ او دامادش حاج اصفهاني نماز جمعه‌ شهر را برگزار كرد، امّا پس از چندماه حسين‌آقا با ترفندهائي حاج اصفهاني را از صحنه خارج كرد و خود امام جمعه‌ي شهرستان جهرم شد.
حسين‌آقا مقلدِ آيت‌اله خميني بود. او چندبار به وسيله‌ي ساواك دستگير شد امّا تبليغاتِ ضدكمونيستي و روشنفكرستيزي‌اش ضمانت آزادي‌اش بودند. حسين‌آقا هم‌درسِ آيت‌اله خامنه‌اي و هاشمي رفسنجاني، و از دوستان نزديك اين دو بود.
حسين‌آقا با آنكه مردي ترسو و بُزدل بود امّا به پشتوانه‌ي باندهاي حامي‌اش دمي از مبارزه با دگرانديشان و دگررفتاران وانمي‌ماند. او جّوي آلوده و هراسناك در شهر جهرم ايجاد كرده بود. حسين‌آقا از پيش از انقلاب بهمن درصدد شكل‌دهي گروه كُشتار و سركوب در جهرم بود. حتي هنگامي كه خميني در پاريس بود، جو شهر جهرم به گونه‌اي شده بود كه نيروهاي غيرمذهبي و مجاهدين مخفي زندگي و فعاليت مي‌كردند. اين نيروها حتي براي يكبار هم نتوانستند اعلاميه‌اي در سطح شهر توزيع كنند.
از بهمن ماه سال 1357 حسين‌آقا (امام جمعه شهر) و علي‌محمد بشارتي (كه در كابينه‌ي رفسنجاني وزير كشور شد) سازماندهيِ علني باندهاي جنايتكار را آغاز كردند.
اين دو نفر گروه 15 خرداد را شكل دادند، باندى كه در همان آغازِ فعاليتش چندين همجنس‌گرا را به قتل رساند، كه براي نمونه مي‌توان به قتل محمد كودي اشاره كرد. افراد اين گروه به صورت زني به نام گُلُو اسيد پاشيدند و او را كور كردند. (زن نابينائي كه اين روزها در ميدان ششم بهمن جهرم گدائي مي‌كند همان گُلُو، يكي از قربانيان اين باند است.)
اين گروه عِوض‌گِنا (گِنا به زبان جهرمي يعني ديوانه)، كه بيماري رواني و بي‌آزار بود، به اين گناه كه تن‌پوش مناسب بر تن نمي‌كرد و هميشه قسمت‌هائي از بدن‌اش نمايان بود را به قتل رساندند و درون چاه انداختند.
و بي‌ترديد قتل رضا حقيقت ، كارگر پمپ بنزين شهر كه بهائي بود، آخرين جنايت گروه 15 خرداد نبود، و اين گروه شكنجه‌ها و قتل‌هاي ديگري مرتكب شده كه مي‌بايد برملا شود.
سال 1359 علي‌محمد بشارتي كميته‌‌اى نيز به نام كميته‌ى تصفيه بوجود آورد. اين كميته عده‌اي از معلمان و كارمندانِ ادارات دولتي را از كار بيكار كرد، و اسامي به‌اصطلاح تصفيه‌شدگان را نيز بر اعلاميه‌اى نوشتند و در سطح شهر پخش كردند.
علي‌محمد بشارتي و ديگر اعضاي اين كميته در پاسخ به سئوالِ تصفيه‌شدگان، كه علت تصفيه خود را پرسيده بودند گفته بودند؛
"ما مسئولِ پاسخ‌دادن به سئوال‌هاى شما نيستيم، اين خودِ شما هستيد كه بايد پاسخ بدهيد كه چرا تصفيه شديد"!!

گروه قنات


سال 1360، حسين‌آقا و علي‌محمد بشارتي و دارودسته‌شان بر فشار خود به نيروهاي غيرمذهبي و مجاهدين شهر افزودند. سوم خردادماه سال 1360 حسين‌آقا (امام جمعه شهر) فرمان داد كه حزب‌اله بنابه وظيفه‌ى شرعي‌اش بايد به خانه‌ى "كمونيست‌ها و منافقين" بريزند و آن‌ها را طناب بر گردن به مسجد بياورند.
اين دارودسته بر اساس اين فتوي، "احمد.س"، كه به هيچ گروه سياسي وابستگي و تمايلي نداشت را دستگير كردند. "جرم" احمد اين بود كه برخي از دوستان‌اش هوادار سازمان مجاهدين خلق بودند. روز چهارم خرداد آن‌ها به خانه‌‌ى احمد ريختند، طناب بر گردن او انداختند و او را كشان‌كشان به مسجد آوردند. در برابر صف نمازگزاران از او خواستند توبه كند والاّ او را همان جا حلق‌آويز خواهند كرد.
6 خردادماه اين دارودسته يكي از هواداران فدائيان خلقِ اقليت (محمد.ز) را به ضرب گلوله مجروح كردند.
سرانجام در همين ماه حسين‌آقا و علي‌محمد بشارتي، به همراه نصراله ميمنه، ابراهيم جمالي، حاج مهربان، حزب‌الهي‌اي بنام آتشي و نيز رئيس سپاه پاسداران جهرم گروه قنات را شكل دادند. برخي از افرادي كه با اين گروه همكاري مي‌كردند و چهره‌ى جنايتكاران‌شان براي مردم جهرم و روستاهاي اطراف چهره‌هائي آشنا بوده و هست؛ كريم يعقوبي، محمد حاج دلاور، محمد گُلُو، مسعود رحمانيان، حسنعلي پرنيان، جواد رحمانيان، حسين رحمانيان فرزند احمد، مصطفي رحمانيان فرزند حاج باشي، محمد رحمانيان فرزند حاج باشي، حمزه فرزند هادي و... مي‌باشند.
از اين جمع محمد گُلُو در شيراز بنگاه فروش اتوموبيل دارد، و مثل گذشته در باندهاي سياه فعال است. جواد رحمانيان مدير كنوني‌ى دبيرستان خواجه نصير شهرستان جهرم است. پدر اين جنايتكار، حاج باشي نيز پيرمرد حزب‌الهي‌ى مسلحي بود، كه هفت‌تير بدست هر كاري كه در جهرم مي‌خواست انجام مي‌داد.
بي‌ترديد افراد اين گروه، كه سلسله مراتب گوناگوني داشتند بيش از نام‌هائي‌ست كه به آن‌ها اشاره شد.
گفته مي‌شود برخي از افراد اين گروه در جنگِ عراق و ايران كشته شدند.
حسين‌آقا نيز در سال 1380 مُرد.

برخي از جناياتِ گروه قنات


افراد گروه قنات مخالفينِ عقيدتي وسياسي خود را شبانه "شكار" مي‌كردند، آن‌ها را پس شكنجه‌هاي سبعانه به لب قنات‌هاي اطراف مي‌بردند و پس از به‌قتل رساندن‌شان به درون قنات مي‌انداختند. افراد اين گروه روزها در شهر جهرم "مانور" مي‌دادند، و همراه با پراكندن ترس و وحشت در شهر قربانيان خود را شناسائي مي‌كردند.
اين گروه از بعداظهر 7 تيرماه سال 1360 شكنجه و كُشتار قربانيان خود را علني كرد. در همين روز افراد اين گروه عظيم سرعتي از هواداران سازمان فدائيان خلق را از خانه‌اش بيرون كشيدند و در ملاء عام به طرزي فجيع به‌قتل رساندند. حسين رحمانيان (معلم)، جواد رحمانيان و مسعود رحمانيان پيكر عظيم سرعتي را با ضربات پيچ گوشتي و چاقو از هم دريدند، و سپس پيكر تكه‌تكه‌ى او را به درون يكي از قنات‌هاي اطراف شهر انداختند.
حسين‌آقا (امام جمعه شهر) با كوبيدنِ عمامه‌ى خود بر زمين، فتوي قتل فدائيان و مجاهدين و همه‌ى مخالفين عقيدتي و سياسي خود را در شب 7 تير صادر كرد.
8 تير احمد حكيم‌نژاد، از فعالين سازمان مجاهدين خلق را با طناب به پشت يك وانت بستند، و او را كه بر روي زمين كشيده مي‌شد، دور شهر چرخاندند. در همين حال آنقدر با سنگ و چوب بر پيكر او كوبيدند تا سرانجام جان داد.
حميد غفوري يكي ديگر از مجاهدين را مورد ضرب و شتم با سنگ و چوب و ديلم قرار دادند. مردم پيكر نيمه‌جان حميد را به بيمارستان رساندند. يكي از افراد گروه قنات، مصطفي رحمانيان، به محض اطلاع از اينكه حميد هنوز زنده است و در بيمارستان بستري‌ست، خودش را به بيمارستان رساند. مصطفي رحمانيان سوزنِ سرمي را كه به دست حميد بود از دستش بيرون كشيد و در چشم‌هاي حميد فرو كرد.
مقدسي يكي ديگر از فعالينِ سياسي شهر را قطعه‌قطعه كردند و جسدش را درون يكي از قنات‌هاي شهر انداختند.
گفته مي‌شود در ظرف دو هفته‌ى اوّل تيرماه سال 1360 اين گروه ده‌ها نفر از جوانان شهر را پس از شكنجه به قتل رسانده و پيكر آن‌ها را درون قنات‌هاي اطراف شهر جهرم انداختند.
حسين‌آقا و علي‌محمد بشارتي براي گرم نگه‌داشتن كوره جنايات خود به افراد گروه قنات، گفتند: اگر كسي را براي شكنجه و قتل پيدا نكرديد خري را بر لب قنات ببريد و پس از كشتن خر به ضرب گلوله، او را درون قنات بياندازيد. كريم يعقوبي يكي از افراد جداشده از اين گروه كه مدتي پس از جدائي‌اش گفته شد بر اثر سكته قلبي درگذشت گفته بود كه؛
هر غروب ما را در اتاقي جمع مي‌كردند، يك‌نفر كه او را نمي‌ديديم برايمان آياتي از قرآن مي‌خواند، و بعد درباره‌ى قرباني‌اي كه به گفته‌ى آن فرد "ضدانقلاب" بود، سخن مي‌گفت. همان‌جا ما مأمور قتل آن ضدانقلاب مي‌شديم.
آن فرد به ما مي‌گفت كه ما با تعزير و كشتن اين ضدانقلابيون و انداختن جسد آن‌ها به قنات گناه‌هايمان شسته مي‌شود و به بهشت خواهيم رفت.
در همين ماه افراد گروه قنات به ميان جواناني كه در باغي گردهم آمده بودند نارنجك پرتاب كردند، و جواني به نام بيژن را به قتل رساندند.
اين گروه حتي به مجاهديني كه دوره محكوميت خود را سپري كرده بودند و "تواب" شده بودند هم رحم نكردند. آنان مجاهد خلق منوچهر هنري ، كه پس از دوسال‌ونيم تحمل زندان و "توبه كردن" آزاد شده بود را نيز وحشيانه به قتل رساندند.
منوچهر هنري پس از آزادشدن از زندانِ عادل‌آباد شيراز به جهرم آمد. او تنها پسر خانواده بود. پس از آزادي نيز به زندگي و كار خود مشغول شد و هيچگونه فعاليت سياسي نداشت. گروه قنات امّا سراغش رفتند. او را شبانه به يكي از قبرستان‌هاي شهر بردند، و بدون توجه به التماس‌هاي او و اينكه او فردي تواب است و فعاليت سياسي نمي‌كند او را به ديوار قبرستان ميخكوب كردند و با "مته‌ى برقي" جمجمه و بدن او را سوراخ سوراخ كردند و نيمه‌جان درون يكي از قنات‌هاي اطراف شهر انداختند و...



پيكر برخي از قربانيان گروه قنات امروز در حياط خانه‌ها و يا باغ‌هاي جهرم دفن شده‌اند، چرا كه به خانواده قربانيان اجازه داده نشد تا پيكر عزيزان خود را در قبرستان شهر دفن كنند.
بي‌كمترين ترديد، تعداد قربانيان اين گروه جنايتكار بيش از آني‌ست كه مردم شهر جهرم از آن‌ها اطلاع دارند.
با اين اميد كه پرونده‌ى اين جنايات هولناك گشوده شود، تا ضمن شناسائي همه‌ى قربانيان، سربازانِ جنايتكار امام خميني نيز به دست عدالت سپرده شوند
مسعود نقره ‌كار
http://asre-nou.net/1383/mehr/30/m-nogrekar.html
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Sunday 23 June 2013

مرگ افشين اسانلو بايد پيگيری شود

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: آخرین تصویر ثبت شده از افشین اسانلو، زندانی سیاسی بند ویژه امنیتی زندان رجایی شهر کرج (گوهردشت).
با روند رو به وخامت رسیدگی های پزشکی و بهداشتی، و همچنین کارشکنی در درمان زندانیان سیاسی در شکنجه گاه رجایی شهر کرج و همچنین وضعیت به شدت اسفبار غذایی در این زندان که تا به حال منجر به مرگ خاموش بسیاری از زندانیان سیاسی و امنیتی این زندان گردیده است، وقوع فجایعی از این دست، همانگونه که طی ماه های گذشته به کرات شاهد آن بودیم، چندان دور از ذهن نبوده و با تداوم این روند و اعمال محدودیت های غیرانسانی بر علیه زندانیان سیاسی به طور یقین شاهد وقایع دردناک بیشتری در این زندان خواهیم بود. 


  آخرین تصویر ثبت شده از افشین اسانلو  


مرگ افشين اسانلو بايد پيگيری شود
کانون مدافعان حقوق کارگر: افشين اسانلو زنداني سياسي و راننده سابق شركت واحد ، در زندان رجائي شهر درگذشت. او در دادگاهي به زندان محكوم شده بود كه از داشتن وكيل محروم بود و در حالي كه جرم او سياسي و امنيتی عنوان شده بود، هيچ هيات منصفه اي در دادگاه حضور نداشت.
او تحت بازجوئي‌هاي شديد قرار گرفته بود، به طوري كه پس از بازجوئي به شهادت ساير زندانيان تعدادي از دندان‌هاي او شكسته بود و آثار ضرب و جرح در بدن او باقي بود.
اين امر در حالي اتفاق مي‌افتد كه ساير فعالان كارگري و خانواده‌هایشان تحت فشارهاي فزاينده‌اي قرار گرفته‌اند.
پس از بازگشت بهنام ابراهيم زاده به زندان، حال فرزند او، نيما كه در حال شيمي درماني است، وخيم شده به طوري كه ملاقات‌كنندگان او در بيمارستان از افسردگي و رنج مضاعف او خبر مي‌دهند.
همسر رضا شهابی مورد بازجویی قرار گرفته و همسر علی نجاتی محاکمه شده است.
شاهرخ زماني مورد بدرفتاري‌هاي زندان بانان قرار دارد و محمد جراحي به رغم توصيه پزشكان براي ادامه درمان در خارج از زندان، همچنان در شریط سختي در زندان تبريز به سر مي‌برد. رضا شهابی نیز شرایط مناسبی در زندان ندارد.
هم چنين پدرام نصرالهي، جليل محمدي، وفا قادری، شاهپور احساني راد و ديگر فعالان كارگري يا دوران زندان و بازجویي را مي‌گذرانند يا تحت پيگرد قضایي قرار دارند.
به نظر می‌رسد همه‌ی این فشارها به فعالان کارگری به این دلیل وارد می شود که مشکلات اقتصادی ناشی از تورم و گرانی‌های مضاعف و بیکاری فزاینده، زندگی را برای کارگران به شدت دشوار کرده است و مسوولان به جای حل این مسایل، نگرانی خود را از تمام شدن طاقت کارگران و اقدامات جدی‌تر آنان، به این گونه نشان می‌دهند.
كانون مدافعان حقوق كارگر خواستار پيگيري مرگ افشين اسانلو در زندان گوهر دشت بوده و از تمامي نهادهاي كارگري و مردمي داخلي و بين‌المللي مي‌خواهد كه با وحدت و همدلي بيشتر خواستار توقف فشارهاي فزاينده بر فعالان كارگري و اجتماعي شوند تا از چنین فجایعی جلوگیری شود.
ما خواهان آزادی بی‌قید و شرط تمام زندانیان سیاسی و کارگری هستیم. 
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Wednesday 10 April 2013

عکسی از محمد رضا شاه پهلوی

                                           



این عکس شاهنشاه اریامهر را تا کنون کسی ندیده
    



مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday 26 January 2013

مردم همیشه در صحنه




مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin