همه آنها آزاد نشوند ، ما همه در بندیم !
درود به همه دوستان عزیز. این صفحه صرفا برای حمایت از زندانیان سیاسی باز شده و به هیچ گروه و حزبی وابستگی ندارد . هدف ما شناسایی زندانیان سیاسی گمنامی است که در زندان های جمهوری اسلامی گرفتار هستند. لذا از همه شما دوستان گرامی تقاضامندیم که ما را, در این هدف بزرگ و همچنین اعلام برنامه هایی (اکسیونهای مختلف) که برای کمک به این هموطنان در نظر داریم, یاری کنید .
باز هم تاکید میکنیم این صفحه کاملا فرا حزبی است و به صورت مستقل اداره می شود.
از تمامی فعالان حقوق بشر تقاضا میکنیم در صورت تمایل با ما همراه شوند.
درود به همه دوستان عزیز. این صفحه صرفا برای حمایت از زندانیان سیاسی باز شده و به هیچ گروه و حزبی وابستگی ندارد . هدف ما شناسایی زندانیان سیاسی گمنامی است که در زندان های جمهوری اسلامی گرفتار هستند. لذا از همه شما دوستان گرامی تقاضامندیم که ما را, در این هدف بزرگ و همچنین اعلام برنامه هایی (اکسیونهای مختلف) که برای کمک به این هموطنان در نظر داریم, یاری کنید .
باز هم تاکید میکنیم این صفحه کاملا فرا حزبی است و به صورت مستقل اداره می شود.
از تمامی فعالان حقوق بشر تقاضا میکنیم در صورت تمایل با ما همراه شوند.
لطفآ برای عضویت در فیسبوک روی اکسیون های حمایتی از زندانیان سیاسی کلیک کنید.
http://www.facebook.com/pages/%D8%A7%DA%A9%D8%B3%DB%8C%D9%88%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/209969522404460?sk=info
من اگر برخيزم.تو اگر برخيزي .همه برمي خيزند ...
با من اكنون چه نشستنها ، خاموشيها
با تو اكنون چه فراموشيهاست
چه كسي مي خواهد
من و تو ما نشويم
خانه اش ويران باد
من اگر ما نشوم ، تنهايم
تو اگر ما نشوي
خويشتني
از كجا كه من و تو
شور يكپارچگي را در شرق
باز برپا نكنيم
از كجا كه من و تو
مشت رسوايان را وا نكنيم
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه برمي خيزند
من اگر بنشينم
تو اگر بنشيني
چه كسي برخيزد ؟
چه كسي با دشمن بستيزد ؟
چه كسي
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آويزد
دشتها نام تو را مي گويند
كوهها شعر مرا مي خوانند
كوه بايد شد و ماند
رود بايد شد و رفت
دشت بايد شد و خواند
در من اين جلوه ي اندوه ز چيست؟
در تو اين قصه ي پرهيز كه چه؟
در من اين شعله ي عصيان نياز
در تو دمسردي پاييز كه چه؟
حرف را بايد زد
درد را بايد گفت
سخن از مهر من و جور تو نيست
سخن از تو
متلاشي شدن دوستي است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
آشنايي با شور؟
و جدايي با درد؟
و نشستن در بهت فراموشي
يا غرق غرور؟
سينه ام آينه اي ست
با غباري از غم
تو به لبخندي از اين آينه بزداي غبار
آشيان تهي دست مرا
مرغ دستان تو پر مي سازند
آه مگذار ، كه دستان من آن
اعتمادي كه به دستان تو دارد به فراموشيها بسپارد
آه مگذار كه مرغان سپيد دستت
دست پر مهر مرا سرد و تهي بگذارد
من چه مي گويم ، آه
با تو اكنون چه فراموشيها
با من اكنون چه نشستنها ، خاموشيهاست
تو مپندار كه خاموشي من
هست برهان فراموشي من
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه برمي خيزند
No comments:
Post a Comment