سیران یگانه یکی از ۲۹ دختر مصدوم مدرسه شینآباد از توابع پیرانشهر رخت از این دنیا بربست؛ حال برخی به شدت نگرانکننده است و دهها نفرشان نیز هنوز آتش به جانشان نشسته است. دیروز هموطنان آذربایجانی و امروز کردهای سرزمینمان، از زلزله ورزقان تا این آتش اخیر، سخت به سوگ و درد نشستهاند؛ دردناکتر اینکه در این ساختار سراسر ناکارآمد و به گل نشسته، برای این قصه فعلا نمیتوان پایانی متصور شد و فردا و پس
فردا شاید ناگاه این آتش از مدرسه یا محلهای دیگر باز شعلهور شود.
به واقع، در بسیاری از نظامهایی که نه جانماز آب میکشند و نه ادعای مدیریت جهانی دارند، در صورت بروز چنین حادثهای بسیاری از مسوولان را چارهای جز استعفا و عذرخواهی و حتی محاکمه باقی نمیماند. در جمهوری اسلامی اما وضعیت به گونهای دیگر است؛ چه وزیر آموزش و پرورش، از مدتها قبل خود را در قامت کاندیدای احتمالی انتخابات ریاستجمهوری در بهار سال آینده میبیند.
از نمایندگان مسخ شده مجلس نیز چه چیزی فراتر از این میتوان انتظار داشت که حداکثر با وحید حقانیان یا اصغر حجازی در بیت تماس بگیرند و کسب تکلیف کنند که آیا به مصلحت است که وزیر یا مسوولی را برای پاسخگویی به مجلس فراخوانند؟ آیا اجازه است؟ اصلا آیا خبر به گوش معظم له رسیده یا همچنان اخبار دیکتاتور دمشق و حماس و حزبالله را پیگیری میکنند؟
به نظرم، هر روز به فجیعترین شکل ممکن شاهد از غیب میرسد که «جمهوری اسلامی» تا چه حد ناکارآمد و اصلاحناپذیر است و مهمتر از آن، استمرار چنین ساختاری چگونه میتواند مستمرا جان هزاران ایرانی را تهدید کند؛ جان هزاران انسان معصوم و بیگناه و حتی عاشق نشدهای چون «سیران یگانه» که نه سیاسی بود و نه روزنامهنگار و نه فعال حقوق بشر؛ اقدام علیه امنیت ملی نیز تاکنون از ذهن کودکانهاش عبور نکرده بود؛ تنها و تنها از بد حادثه و جفای روزگار در زمین و زمانهای به دنیا آمد که «جمهوری اسلامی»اش مینامند.
امروز اما شمال غربی سرزمینمان، آیینه تمامنمایی از وضع و حال چندین نسل ایرانیانی است که در عصر جمهوری اسلامی سوختند و ساختند. بیگناهانی که سومین ذخایر عظیم زیرزمینی جهان زیر پایشان است اما نه برای آسایش و رفاهشان بلکه همچون مدرسه «شینآباد»، آتشی است افتاده بر جانشان از بیلیاقتی و ایدئولوژی نخنما شدهی نظامی که چراغ را به خانه حرام میداند و به ونزوئلا و سوریه و لبنان، حلال. بیخانمانهایی که ماهها بعد از زلزله همچنان به سرمای برف و استبداد زیر چادر نشستهاند و دستها را به هم میمالند بلکه کمی گرم شوند که اگر دستها در هم گره شوند، چه کارهای بزرگی که میتوان انجام داد.
در همین گیر و دار اما سازماندهی استقبال از ضریح امامان معصوم و احداث کارخانه ضریحسازی در قم در کنار تقدسسازی و افسانهبافی درباره شخصیتهای سیاسی که سراپا غرق در نقصاناند، همه و همه ابزار حکومتی است که سعی میکند ذهن مردم را از انواع ناکارآمدیها و مصیبتها منحرف کند؛ تراژدیهای روزمره و مصیبتهایی که گاه به شنیدن آنها عادت کردهایم و در مقابل، همچون کاتولیکهای متعصب پیش از ولتر و مارتین لوتر، بشارت میدهند که در این دنیا رنج بکشید تا در آن دنیا سعادتمند شوید. گویی این سخن «آندره ژید»، تنها برای مردمان شریف سرزمین ما است که «ارزش هر کس، به اندازه رنجهای اوست».
تمام این مصائب و رنجها به آشکارترین وجه نشان میدهد که دشمن «ایران»، نه اسراییل است و نه حماس، نه روسیه است و نه حتی دولتهای عربی کمین کرده برای جزایر سهگانه و خلیج تا ابد فارس. چه، هر کشور و ملتی، در جستجوی منافع ملیشان هستند. نیازی نیست ذرهبین برداریم و در منطقه یا دورتر، دنبال دشمن بگردیم. دشمن این سرزمین سرشار از برکت و مردمان صبورش، نظامی است که دنیا را علیه ما شورانده؛ هر فاجعهای را برای حفظ نظام
توجیه میکند و بیضه اسلام را از جان «سیران»ها ارزشمندتر میداند.
http://bamdadkhabar.com/ 2012/12/20861/ یوحنا تجدی: بامداد خبر
به واقع، در بسیاری از نظامهایی که نه جانماز آب میکشند و نه ادعای مدیریت جهانی دارند، در صورت بروز چنین حادثهای بسیاری از مسوولان را چارهای جز استعفا و عذرخواهی و حتی محاکمه باقی نمیماند. در جمهوری اسلامی اما وضعیت به گونهای دیگر است؛ چه وزیر آموزش و پرورش، از مدتها قبل خود را در قامت کاندیدای احتمالی انتخابات ریاستجمهوری در بهار سال آینده میبیند.
از نمایندگان مسخ شده مجلس نیز چه چیزی فراتر از این میتوان انتظار داشت که حداکثر با وحید حقانیان یا اصغر حجازی در بیت تماس بگیرند و کسب تکلیف کنند که آیا به مصلحت است که وزیر یا مسوولی را برای پاسخگویی به مجلس فراخوانند؟ آیا اجازه است؟ اصلا آیا خبر به گوش معظم له رسیده یا همچنان اخبار دیکتاتور دمشق و حماس و حزبالله را پیگیری میکنند؟
به نظرم، هر روز به فجیعترین شکل ممکن شاهد از غیب میرسد که «جمهوری اسلامی» تا چه حد ناکارآمد و اصلاحناپذیر است و مهمتر از آن، استمرار چنین ساختاری چگونه میتواند مستمرا جان هزاران ایرانی را تهدید کند؛ جان هزاران انسان معصوم و بیگناه و حتی عاشق نشدهای چون «سیران یگانه» که نه سیاسی بود و نه روزنامهنگار و نه فعال حقوق بشر؛ اقدام علیه امنیت ملی نیز تاکنون از ذهن کودکانهاش عبور نکرده بود؛ تنها و تنها از بد حادثه و جفای روزگار در زمین و زمانهای به دنیا آمد که «جمهوری اسلامی»اش مینامند.
امروز اما شمال غربی سرزمینمان، آیینه تمامنمایی از وضع و حال چندین نسل ایرانیانی است که در عصر جمهوری اسلامی سوختند و ساختند. بیگناهانی که سومین ذخایر عظیم زیرزمینی جهان زیر پایشان است اما نه برای آسایش و رفاهشان بلکه همچون مدرسه «شینآباد»، آتشی است افتاده بر جانشان از بیلیاقتی و ایدئولوژی نخنما شدهی نظامی که چراغ را به خانه حرام میداند و به ونزوئلا و سوریه و لبنان، حلال. بیخانمانهایی که ماهها بعد از زلزله همچنان به سرمای برف و استبداد زیر چادر نشستهاند و دستها را به هم میمالند بلکه کمی گرم شوند که اگر دستها در هم گره شوند، چه کارهای بزرگی که میتوان انجام داد.
در همین گیر و دار اما سازماندهی استقبال از ضریح امامان معصوم و احداث کارخانه ضریحسازی در قم در کنار تقدسسازی و افسانهبافی درباره شخصیتهای سیاسی که سراپا غرق در نقصاناند، همه و همه ابزار حکومتی است که سعی میکند ذهن مردم را از انواع ناکارآمدیها و مصیبتها منحرف کند؛ تراژدیهای روزمره و مصیبتهایی که گاه به شنیدن آنها عادت کردهایم و در مقابل، همچون کاتولیکهای متعصب پیش از ولتر و مارتین لوتر، بشارت میدهند که در این دنیا رنج بکشید تا در آن دنیا سعادتمند شوید. گویی این سخن «آندره ژید»، تنها برای مردمان شریف سرزمین ما است که «ارزش هر کس، به اندازه رنجهای اوست».
تمام این مصائب و رنجها به آشکارترین وجه نشان میدهد که دشمن «ایران»، نه اسراییل است و نه حماس، نه روسیه است و نه حتی دولتهای عربی کمین کرده برای جزایر سهگانه و خلیج تا ابد فارس. چه، هر کشور و ملتی، در جستجوی منافع ملیشان هستند. نیازی نیست ذرهبین برداریم و در منطقه یا دورتر، دنبال دشمن بگردیم. دشمن این سرزمین سرشار از برکت و مردمان صبورش، نظامی است که دنیا را علیه ما شورانده؛ هر فاجعهای را برای حفظ نظام
توجیه میکند و بیضه اسلام را از جان «سیران»ها ارزشمندتر میداند.
http://bamdadkhabar.com/
No comments:
Post a Comment