Tuesday, 19 July 2011

هر شهروند،یک رهبر << آریا آرام نژاد >> رهبرمثل آریا آرام نژاد

دوباره... باز هم... جدیدترین آهنگ/شاهکار آریا آرام‌نژاد را گوش می‌کنم... نمی‌توانم جلوی کلمه‌ها را بگیرم، برای ستایش او، تجلیل از یک «سبز»، یک «شهروند-رهبر سبز» که نشان می‌دهد چگونه می‌توان «سبز» زیست، امیدوار و صبور و بااستقامت.
بعد از آزادی در اسفند88 بود که نخستین بار شاهکار «علی برخیز» آریا را _که پس از عاشورای خونین 88 خوانده بود_ شنیدم؛ هنوز هم معتقدم آهنگ او اگر نه بهترین آهنگ برای جنبش سبز، دست کم یکی از بهترین‌هاست. آرام‌نژاد بازداشت شد، برای همان «علی برخیز». کمتر کسی است که طعم بازداشتگاه‌ها و زندان‌های جمهوری اسلامی را چشیده باشد، و حدس نزند که وضع این مکان‌ها در شهرستان‌ها چگونه است.
او بیش از آن چیزی که در بضاعت سن و سال و تجربه‌ی کنشگری مدنی-سیاسی‌‌اش بود، در زندان بابل متحمل فشار شد: «توهین و خرد کردن شخصیت به وسیله فحش و ناسزا و حتی مسخره کردن چهره و ظاهرم؛ ایجاد هراس و تهدید در مورد بازداشت همسرم؛ تهدید به مرگ توسط نگهبان اداره اطلاعات؛ تهدید به اعدام از سوی مقامات بازداشتگاه متی کلا؛ نگهداری در سلول 5/1 در ۲ متر بدون کوچکترین امکانات بهداشتی به شکلی که پس از مدتی سراسر بدنم آکنده از جوشهای عفونی شده بود؛ سهل انگاری عمدی در دادن دارو های مربوط به بیماری قلبی‌ام؛ همجواری در کنار سلول کسی که مبتلا به بیماری ایدز بود و وادار نمودن برای عبور پا برهنه از روی خونهای که به واسطه خود زنی آن شخص در کف سلول ریخته بود؛ عریان کردن بدن به بهانه بازرسی؛ ضرب و شتم بسیار شدید و غیرانسانی توسط مامور زندان متی کلا در جواب درخواست ملاقاتم با پزشک؛ بستن دست و پایم با زنجیر به هم برای مدت طولانی در زندان متی کلا؛ و...»
یک جوان، که هنوز 30 سالگی را تجربه نکرده، یک هنرمند جوان، که درپی «رأی» خود بوده و هست، قرار است بیش از این، چقدر فشار تحمل کند؟

آریا آرام‌نژاد برخلاف بعضی، گامی عقب نگذاشت؛ همین که شرح فشارها را در دوران حبس، و دفاعیاتش را در دادگاه، برای اطلاع افکار عمومی منتشر کرد، خود به قدر لازم ستایش برانگیز است؛ این را آنهایی که هزار حرف ناگفته از دوران حبس و بازجویی در دل دارند و در هراس از نهادهای امنیتی و بازجوهای نظام ولایی هستند، نیک درمی‌یابند.

آریا به دلیل همین فشارهای امنیتی، کم دچار مشکل و مانع و فشار نبوده و نشده است؛ چه در حوزه‌ی مسائل شخصی زندگی‌اش و چه در حوزه‌ی کنش اجتماعی ‌اش به عنوان یک هنرمند جوان.
او می‌توانست و می‌تواند مثل خیلی‌های دیگر که میکروفون صدا و سیما را به بهای «فروختن هویت خویش»، خریداری کرده‌اند، پی زندگی و سکه ها و چک پول‌هایی رود که حریم همراهی با دولت نفتی برایش فراهم می‌کند؛ آریا اما نرفته، مانده، «سبز» مانده، و «امیدوار و صبور».
تبلور «صبر» و «امید» و «استقامت»ی را که در کلام موسوی و توصیه‌های او و کروبی است، باید در زیست اجتماعی جوان‌ی جست که حالا با آهنگ «دلتنگی‌»اش، نشان می‌دهد «سبز» زیستن چگونه است. نشان می‌دهد که «صبوری» کردن به معنای عزلت گزینی و انفعال و دست روی دست گذاشتن نیست؛ آموزش می‌دهد که «صابر»، ناظر خنثی و ساکت و گوشه نشسته و تن داده به قضا و قدر نیست.؛ چنان که «صبر» به معنای تمکین به «بازی» شارلاتان‌ها و فرصت‌طلب‌ها و تشنگان قدرت و خائنان به ملت نیست.
آریا با ابزار و امکان‌ی که دارد، شده یک مبلغ و مروج «امید»؛ او چنان که در خور یک «شهروند-رهبر سبز» است، «راه سبز امید» را بازخوانی می‌کند و بسط می‌دهد؛ آن‌چنان که در همین آهنگ فوق‌العاده شنیدنی جدیدش سروده و فریاد کرده: « يه روزي ميشه اين کابوس ، از اين بي خوابي رد ميشه/ يه روز دست اين ملت ، از اين زندونا رد ميشه/ يه روزي که تو ميدوني ، مياد و دور نميمونه/ همه دنياي من شاهد ، که حرف زور نميونه».
آریا به‌مثابه‌ی یک «شهروند-رهبر سبز» می‌آموزاند که «استقامت» و «مقاومت مدنی» و «پایمردی بر کلمه حق» یعنی چه؛ « هنوزم توي روزي که ندا روي زمين افتاد/ يه سبز ساده مي پيوشيم ، بدون حرف بي فرياد/ هنوزم پيرمردامون تو دستاشون يه دستبنده/ هنوزم مادر سهراب ، به اميد تو ميخنده.»
آریا نشان می‌دهد که چگونه می‌توان بی‌آنکه درپی عوض کردن و تغییر جهان بود، جهان را دچار تغییر تدریجی کرد؛ او مفهوم «کوچک زیباست» و معنای تکثر و گستردگی و بی‌شماربودن را در جنبش سبز مردم ایران، با یک آهنگ، و با فریادش، شفاف و ملموس می‌کند. او همچنین«گام»ی فراپیش می‌گذارد، به سهم خود، کاری می‌کند، «قدم»ی برمی‌دارد؛ همان که شیخ ابوسعید ابوالخیر فرمود: «خدا رحمت کند هر که را برخیزد و گامی فراپیش نهد...»
آریا «حکم» گرفته و مثل بسیاری دیگر، زیر «شمشیر داموکلس» امنیتی‌هاست؛ اما شجاعانه، متعهدانه و جسورانه، همچنان می‌خواند و نشان می‌دهد ابایی از پرداخت «هزینه» ندارد؛ این‌جا (آمادگی برای پرداخت هزینه‌ی حبس و بند و بازجویی مجدد و فشار روانی) دیگر چیزی نیست که بشود بر آن خیلی تاکید کرد؛ هرکس خود باید با بضاعت خویش، در مورد آن تصمیم بگیرد و کنش خود را تنظیم کند. «فریاد سبز ما» ولی ظاهرا تکلیف‌اش را با «خویش» مشخص کرده؛ چه با تداوم آوازهای سبزش، چه آنجا که برای موسوی و دیگر زندانیان سبز می‌سراید: « دلت لبريز از خونه ولي مردونه ايستادي/ بريدن پاتو از خونه ، نميدونن نيفتادي/ نميدونن تو زندون هم ، نه کم ميشي نه ميميري/ دلم از دستشون خونه ، همونايي که بي رحمن/ از آزادي چه ميدونن فقط باتومو ميفهمن».
صدای آکنده از درد ولی محکم و استوار و امیدبخش آریا ( در آهنگ «دلتنگی») همچنان در گوشم بیداد می‌کند؛ او مستدام، بی ترس و یأس، مستحکم و باانرژی و امیدبخش و جسورانه می‌خواند... به احترامش تمام قد برمی‌خیزم و در دل آرزو می‌کنم که صبور و سلامت بماند و به کمترین آزار و درد و رنج مبتلا شود. او یکی از «خارا»های ایران است؛ جان‌اش «سبز» و مستدام.

«آزاده»های سبز، بس پرشمارند؛ اگر آن‌هایی که از زندان بیانیه می‌دهند و همچنان بر سخن منطقی و قانونی و حق انسانی خود ایستاده‌اند، تبلوری از جنبش همچنان زنده‌ی مردم ایران محسوب می‌شوند، آزادگانی چون آریا آرام‌نژاد نیز مصادیقی دیگرند که «امید» آفرین‌اند و بی‌ادعا.
چه کسی گفته بازداشت موسوی و کروبی و رهنورد، جنبش را زمینگیر و بی رهبر
کرده؟
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

No comments:

Post a Comment