نوشته کتایون امیری: رعب و وحشت ایجاد شده ازسوی حکومت جمهوری اسلامی باعث فروپاشی خانواده ها می شود و هرچه اعتراضات بالا می رود، سرکوب ها نیز افزایش می یابد. اظهارات فردی که از ایران گریخته را می خوانید. مهین، دختر ۲۴ ساله ایرانی، اشک هایش را پاک می کند. این دختر زیبا در اواخر سال ۲۰۱۰ پس از کودتای انتخاباتی ای که منجر به دستیابی مجدد احمدی نژاد به ریاست جمهوری گردید، در اسکاندیناوی پناهنده شد. او در ژوئیه ۲۰۰۹ دستگیر و به مدت ۴ ماه به زندان افتاد و پس از آن قدرت تکلم اش تا حدی کاهش پیدا کرده. مهین از زمانی که به اروپا آمده تحت مداوای شدید پزشکی قرار دارد. امروز او برای اولین بار از مصیبت هایی که طی این مدت متحمل شده می گوید.
او با صورتی رنگ پریده زمزمه کنان می گوید: "من به همراه والدینم در شهرستان زندگی می کردم. هیچ گاه با حکومت مبارزه نکرده ام و در هیچ اعتراض یا تجمعی هم حضور نداشتم. حتی به موسوی هم رأی نداده ام، چون می دانستم که هیچ چیز عوض نمی شود. من به شدت درگیر تحصیل بودم: کسب مدرک پزشکی عمومی و سفر به خارج برای ادامه تحصیل و گرفتن تخصص در رشته عصب روانپزشکی کودکان معلول. سرنوشت مضحکی است، چون امروز خودم معلول شده ام."
او دومین لیوان آب را می نوشد و سیگاری روشن می کند. او در ادامه می گوید: "من پس از خروج از منزل جلوی چشمان مادرم دستگیر شدم، بهتر بگویم بوسیله لباس شخصی ها [و نه پلیس] ربوده شدم. آنها هیچ توضیحی ندادند و برخلاف مورد برادرم هیچ حکمی هم نداشتند. برادرم بوسیله پلیس هایی که یونیفرم برتن داشتند مقابل دانشگاهش [امیر کبیر] دستگیر شد."
او در ادامه می افزاید: "چهار نفر که سر خود را پوشانده بودند مرا به داخل یک اتومبیل شیشه دودی هل دادند. سپس یک پارچه روی سرم کشیدند و در قسمت دهان و گردن آن را چسب زدند. نوار چسب خیلی سفت بود و گلویم را به شدت درد می آورد. آن پارچه بوی ادرار می داد و داشتم خفه می شدم. نمی دانم مرا کجا بردند. چند ساعت بعد دیدم که مرا با زنجیر به یک صندلی بسته اند. نمی توانستم تکان بخورم. مثانه ام پر بود و به شدت رنج می بردم." مهین سرش را پایین می اندازد و اشکهایش جاری می شود.
او همچنین می گوید: "ناگهان احساس کردم دستان یک مرد درحال لخت کردن و تفتیش بدنم است. به من فحش می دادند و می گفتند بخاطر برادر ک....م لایق شدیدترین مجازات ها هستم." او متهم به مبارزه طلبی بود و او را نیز زندانی کرده بودند. من هیچ چیز از فعالیت های احتمالی او نمی دانستم. مرا به عنوان طعمه گرفته بودند تا برادرم را در تنگنا بگذارند. مرا روی زمین می کشیدند و به کلیه ها و سینه هایم لگد می زدند. سپس مرا همان طور که سرم پوشیده و دست و پاهایم بسته بود در اتاق بدبو و نمناکی در میان زندانی های دیگر انداختند. استشمام بوی خون، شنیدن شکوه و گلایه، خرخر و سرفه های خشک دیگران تنها ارتباط من با زندگی بود. سپس مرا به سالن بازجویی بردند. شخصی که به نظرم رییس بود به من ناسزا می گفت. فحش های زشتی که فقط لات ها می گویند. و باز لگد. لگدهایی که مدام شدت اش بیشتر می شد. حالت فلج به من دست داده بود به طوری که دیگر نمی توانستم گریه کنم. دستهای شخصی زنجیر مرا گشود و لختم کرد. صدای آیه های قرآن می شنیدم و وحشت از همان جا آغاز شد. دو نفر مرا گرفتند و نفر سوم به من تجاوز کرد. به نوبت این کار را انجام دادند. آنها در حین انجام این کار "یا زهرا" می گفتند تا بلکه عمل شان مورد پذیرش خداوند قرار گیرد. بعد از آن، روی من ادرار کردند و مرا تنها گذاشتند. نمی توانم برایتان توصیف کنم که در آن لحظه انسان چه احساسی دارد: ناباوری، وحشت، خشم، و به ویژه تنفر از مردان، از مقدسات، از خداوند. آنها در تمام مدت زندانی ام مرا شکنجه دادند. در مدت تجاوز جنسی صدای التماس های برادرم را می شنیدم. تصور اینکه او دارد تجاوز من توسط زندانبان ها را می بیند، برایم غیرقابل باور بود.
سپس تصمیم گرفتم با کوبیدن سرم به دیوار خودکشی کنم. بعدها فهمیدم که صدای برادرم روی نوار ضبط شده بوده. او در زندان اوین بود. برای اینکه او را مجبور به اعتراف کنند، به او گفته بودند که به من تجاوز خواهند کرد. فیلم های شکنجه مرا به او نشان داده بودند. نمی دانم شاید او را هم مجبور کرده بودند..." مهین سکوت می کند و مجدداً می گوید: "من هر چه آنها می خواستند را اعتراف کردم. بله، برادرم اسلحه داشت و در خانه ما جلسات مخفی برگزار می کرد. بله برادرم از عملیاتی تعریف می کرد که او و دوستانش می خواستند انجام دهند. بله او به دلایل سیاسی در دانشگاه امیر کبیر ثبت نام کرده بود... درواقع، او برای ورود به دانشگاه با احراز یک رتبه خوب در کنکور قبول شده بود."
خاطرات این زن جوان به مانند گفته های صدها نفر دیگر است. اظهارات او مشابه اظهارات قربانی ۲۱ ساله ای است که با صورت شطرنجی در برابر دوربین یکی از فعالان سازمان غیردولتی "کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران" صحبت کرد: "باید این جنایات را محکوم کرد و به این ترس و وحشت پایان داد. خواهش می کنم کاری کنید که این جنایات متوقف شود." این ویدئو و ویدئوهای دیگر باعث شد تا مهین نیز به نوبه خود تصمیم بگیرد برای ما صحبت کند.
زندان های فوق سری
در جمهوری اسلامی همچنین زندان هایی وجود دارد که فوق سری اند و تحت کنترل انحصاری سپاه پاسداران هستند. این زندان ها مستقیماً با بیت رهبری آیت الله خامنه ای در ارتباط اند.
مهین می گوید: "سه ماه طول کشید تا والدینم بفهمند که من زنده ام. آنها در بخش نیروی انتظامی دادگستری به واسطه ها پول دادند. روز اول دستگیری ام در حدود ۸۰۰ یورو پول دادند تا تنها نام چند واسطه پرنفوذ را به دست آورند."
مهین در ادامه می افزاید: "همه چیز خریدنی است. اخبار، اطلاعات، تماس های یک دقیقه ای تا یک ساعتی در حضور زندانبان، اجاره موبایل، دارو، مواد مخدر و درنهایت آزادی مشروط. من در اواخر مدت زندانی ام در یک سلول تمیز بودم. والدینم برای این سلول، برای آزادی ام، برای فرار از ایران در حدود ۳۸۰۰۰ یورو خرج کردند. برای برادرم بیشتر از این خرج کردند. جرم او چه بود؟ داشتن ارتباط با ستاد انتخاباتی موسوی در زمان انتخابات ۲۰۰۹. پدر و مادرم غیر از پول شان، سلامتی خود را نیز ازدست دادند." مهین پس از چهار ماه آزاد شده و برادرش به اتهام "فعالیت و توطئه علیه امنیت ملی" به شش سال زندان محکوم شد. او پس از دو سال به قید وثیقه آزاد شد، ولی تحت نظارت شدید قرار دارد و نمی تواند از کشور خارج شود.
زمانی که می خواهند زندانیان سیاسی را واقعاً خرد کنند، آنها را به "اصطبل"، "ترمینال" یا "کشتارگاه" می فرستند؛ جهنمی که اکثر زندانیان در آن بیماری های عفونی دارند. ما این اطلاعات را از سوی سرهنگ ز.ه. ملقب به بابک رحیمی به دست آوردیم. او که سابقاً یکی از مسؤولان عالی رتبه در سپاه بوده و وظیفه بازرسی از امنیت زندان ها را برعهده داشته در یک کافه برای ما صحبت می کند. او اخیراً از ایران به مقصد آمریکای شمالی گریخته. او حدوداً ۶۰ ساله به نظر می رسد. از همسرش طلاق گرفته و بچه هم ندارد. در زمان جنگ عراق به دلیل خوردن ترکش عقیم شده.
خواندن دعا قبل از تجاوز و شکنجه
"ما چشم و گوش رهبر بودیم. کار ما کنترل مسؤولان تمامی زندان های کشور بود، چه رسمی چه غیررسمی. بیت رهبری نیز بر ما نظارت داشت. ما دهها فیلم شکنجه را که قرار بود از کشور خارج شود توقیف کردیم. درحقیقت سرنوشت زندانیان سیاسی از قبل توسط قاضی مشخص شده. حرف ز در پایین حکم بازداشت بدین معنی است که به هرطریق ممکن اعتراف بگیرید. عدد هشت نشان دهنده "شکنجه و اعدام پس از اعتراف" است. کسانی که واقعاً به دادگاه می روند جزو آدم های خوش شانس اند."
یک سازمان غیردولتی اخیراً ۷۶ نوع از شکنجه هایی که در زندان های جمهوری اسلامی انجام می شود را در گزارشی آورده است. سرهنگ سابق نگاهی به لیست می اندازد و می گوید: "پاشیدن نمک روی زخم باز، آویزان کردن وزنه به بیضه ها، و شوک برقی با بعضی شکنجه ها که از روسیه وارد شده قابل مقایسه نیستند. برخی را به آنجا می فرستند تا آموزش ببینند. به عنوان مثال، هواکش سه پره شکنجه ای است که به هر پره آن یک زندانی را می بندند و سپس آنها را در یخ خرد شده می چرخانند و با کابل برق آنها را می زنند. همه شان اعتراف می کنند."
او قسم می خورد که هیچ گاه کسی را نکشته و با هیچ کس بدرفتاری نکرده. او می گوید: "ولی دیده ام که با بطری دربسته به دانشجویان تجاوز کرده اند. گاهی بطری ها را می شکنند تا خونریزی کند. تجاوز گروهی زنان جوان را هم دیده ام. درست است که شکنجه گران قبل از انجام کار دعا می خواندند. به عنوان مثال، برای اعتراف گرفتن از محمود خرم شکوه، یکی از مهندسان پتروشیمی، به دخترش ۹ ساله اش هایده مقابل چشمان او تجاوز کردند. دختر بچه فریاد می زد و پدرش را صدا می کرد. او به تمام مقدسات فحش می داد. او را به عنوان مرتد اعدام کردند. نمی دانم سر دخترش چه آمد."
به گفته او، "بدترین زندان ها، مراکز حبس مربوط به جرائم امنیت ملی هستند. پلیس هم به آنجا پا نمی گذارد و فقط مسؤولان عالی رتبه سپاه مانند من می توانند به آنجا بروند. تعداد قربانیان در ذهن نمی گنجد. ولی اکنون شکنجه گران و زندانبان ها پول جمع می کنند تا بتوانند روزی بروند و دست از این کار بکشند... برخی مانند من مایلند بازخرید شوند. من دیگر نمی توانستم این کار را ادامه بدهم. زمانی که خواهرم به من گفت پولم بوی گند می دهد، به خود آمدم." خواهر او بیوه است و این سرهنگ دو فرزند او را مانند فرزندهای خودش بزرگ کرده. خواهرزاده او که امروز یک نوجوان است مخالف حکومت است. او می گوید: "جوانان دیگر این حکومت را نمی خواهند و فرزندان سران مملکتی و مسؤولان نیز از این قاعده مستثنی نیستند."
No comments:
Post a Comment