Monday 8 November 2021

 

متن سخنرانی چارلی چاپلین در پایان فیلم دیکتاتور بزرگ

 متاسفم که هیچ میل فرمانروا شدن نـدارم، بـرای ایـنکه این کار من نیست. نه می‌خواهم حکمفرمائی کنم، نه جایی را فتح نمایم. دوست دارم در حدود امـکان به همه یاری کنم، مسیحی، یهودی، سیاه و سفید.

همه مایلیم به هم کمک کنیم مـردمان متمدن اینگونه‌اند.

همه می‌خواهیم بـا دیدن سعادت یکدیگر زندگی کنیم نه با دیدن بدبختی‌ها. نمی‌خواهیم از یکدیگر متنفر باشیم، در این جهان جا برای همه موجود است. زمین ثروتمند قادر به تامین زندگی همه ماست. راه زندگی آزاد و زیباست ولی ما این راه را گم کرده‌ایم. حرص روح بشر را مسموم ساخته، نفرت و کینه چون حلقه‌ای فشرده جهان را در میان گرفته و ما را آهسته به‌سوی فقر و خون می‌کشاند.

صنعت را تکمیل کرده‌ایم ولی غلام آن گشته‌ایم. علم ما موجب توحش ما گـردیده. هـوش ما را خشن ساخته.

بیشتر فکر می‌کنیم اما کمتر احساس مینماییم. پیش از میکانیکی کردن زندگی به محبت و لطف محتاجیم، بدون این صفات زندگی سخت و حتی از دست رفته است.

هواپیما و رادیو هـمه را به هم نزدیک ساخته است. ماهیت و موج اختراعات بایستی اساس محبت و برادری و اتحاد عمومی را تکمیل کند.

در این هنگام که صدای من در خلال جهان شنیده می‌شود به کسانیکه به من گوش می‌دهند میگویم: نـومید نـشوید، بدبختی که بالای سر ما قرار گرفته نتیجهٔ یک اشتهای حیوانی و ترس از پیشرفت و ترقی است.

نفرت و کینه خواهد رفت و ظالمین خواهند مرد، قدرتی را که اینان غصب کرده‌اند به دست صـاحبان واقـعی آن بـاز خواهد گشت و آزادی به حیات خود ادامـه خـواهد داد. فـرمانبرداران، خود را فدای این اشخاص خشن و بیرحم نکنید.

اینان کسانی هستند که از شما نفرت دارند و با شما چون غلامان رفتار می‌کنند. از زنـدگی شـما سـوءاستفاده می‌نمایند به شما تحمیل می‌کنند که چنین فـکر کـنید و چنان رفتار نمائید و بدین‌سان درک کنید، با شما مثل گله چارپایان رفتار می‌کنند و از گوشت شما برای توپ‌هایشان طعمه ترتیب می‌دهند.

خـودتان را وقـف این مردان غیر طبیعی نسازید. اینان قلبشان همچون ماشین اسـت ولی شما که ماشین نیستید شما انسانید. قلبتان سرشار از محبت بشری است از برادرانتان نفرت نداشته باشید. فقط کسانیکه غـیر طـبیعیند و مـحبت دیگری را نسبت به خود درک نکرده‌اند از دیگران متنفرند.

برای بزرگی بجنگید، بـرای آزادی نـبرد کنید.

در فصل هفدهم انجیل لوقا چنین نوشته شده: «بشریت قلمرو پروردگار است» این قلمرو در یک فـرد بـشر یـا گروهی از افراد بشر نیست، بلکه در نهاد تمام انسانهاست. شما ای ملتها دارای نـیرویید، می‌توانید مـاشین بسازید، می‌توانید اساس سعادت را بنا کنید، شما ای ملتها لایق آن هستید که زندگی آزاد و زیبائی را تـشکیل دهـید.

پس بـنام دموکراسی از این نیرو استفاده کنیم، متحد شویم و برای جهانی نو نبرد نماییم.

جهانی سـالم کـه در آن برای همه امکان کار و زندگی وجود دارد. به جوانان نوید آینده و به پیران مژده آرامـش وبـی‌نیازی مـی‌بخشد. جاه‌طلبان نیز با دادن این وعده‌ها اقتدار می‌یابند.

اما دروغ می‌گویند به وعده خود وفا نمی‌کنند و هـرگز هـم وفا نخواهند کرد. ظالمین آزاد و مظلومین گرفتارند، ما باید برای انجام این وعده‌ها نـبرد کـنیم. بـرای یک دنیای خوشبخت مبارزه نمائیم چون علم و ترقی همه ما را به‌سوی سعادت رهبری خواهد کـرد.

بـیائید بنام دموکراسی متحد شویم.










*** هانا صدایم را بشنو.

هرکجا تو هستی دیدگانت را بـگشا، نـگاه کـن.

ببین چگونه ابرها متفرق می‌شوند و آفتاب از ورای آنان طالع می‌گردد ما از تاریکی خارج شده و وارد روشنی مـی‌گردیم، بـه جهانی نـوین می‌رسیم، جهانی بهتر که در آن انسان‌ها مافوق طمع و حسادت و خشونت قرار دارنـد.

هـانا بنگر به روح انسان بال‌وپر بخشوده‌اند و به‌سوی بالا پرواز می‌کند روح او به سرمنزل قوس‌قزح می‌رسد و راه خود را در روشنایی امـید به‌سوی آینده‌ای درخشان ادامه می‌دهد. این آینده متعلق به تو و من و به تمام مـا اسـت، هانا نگاهت را بلند کن.

به‌سوی آسمان نـگاه کـن…هـانا آیا می‌شنوی؟

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

No comments:

Post a Comment